تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

آخِرین‎بار

چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ب.ظ

دوستی لطفًا فیلمی قدیمی را از او نشانم داد، از آخِرین باری که جایی رفته بود در جمعی که یکی از ثلاثه‎ی دوستانِ نزدیک و صمیم‎اش نیز آنجا بود. سرطانْ به بدترین مراحل رسیده بود، آن بدنِ دُرُشت—که تنومند و اندککی فربه مینُمود—، با آن استخوانبدی‎یِ دُرُشت، با آن صدای رَسا و به‎گوشِ من زیبا، با آن شور و حرارتی که گاه با اندکی عصبانیّت همراه میشد، اگر که گفت‎وگو جدلی میشد، همه و همه رفته بودند. از مرگ نمیهراسید هرگز، ولی اینبار میشد فهمید که مرگ خودش را هم پذیرفته باشد انگاری. آن بدنِ آن انسانْ نحیف و تکیده شده بود، سری بی‎مو، صدایی گرفته—انگار سینه‎پهلو کرده بوده باشد—، و سُرفه‎هایی که امانش را بُرده بودند، و نمیگذاشتند راحت چند کلمه صحبت کند. ولی هنوز طنزی در کلام داست. آماده بود بمیرد، سالها بود که آماده‎ی مرگ بود، هیچ هراسی در چشمانش نبود. هنوز انگار داشت خیلی چیزها را دست می‎انداخت با آن لبخندش و بدنِ نحیفش... هیچ هراسی در چشمانش نبود... هرگز هراسی نبود... 

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی