تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

حتا روزی که دیگر نباشم

چهارشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹ ق.ظ

روزی ما دوباره کبوترهای‌مان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت. 

روزی که کمترین سرود 

بوسه است

.... 

و قلب

 برای زنده‌گی بس است. 

روزی که معنای هر سخن دوست‌ داشتن است

تا تو به خاطرِ آخرین حزف دنبالِ سخن نگردی. 

روزی که آهنگِ هر حرف، زنده‌گی‌ست

تا من به تاطرِ آخرین شعر رنجِ جُست‌وجوی قافیه نبرم. 

روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست

تا کم‌ترین سرود، بوسه باشد. 

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود. 

روزی که ما دوباره برایکبوتراهای‌مان دانه بریزیم... 

و من آن روز را انتظار 

حتا روزی

که دیگر نباشم. 


"احمد شاملو" 

۱۳۳۴


-----------

* شبی بود که جسم از درد فریاد نمی‌کشید-تنها تاثیرِ مُسَکِن نبود شاید-، کسی بود که در این گرمای طاقت‌سوز و شرجی کشنده باعث شده بود تاب بیاورم،هرچند جسم از درد تار از پود نسیج‌اش گسسته شود. شبی بود پر از شرجی، مدام می‌خواستم گریه کنم. غم سینه‌ام را می‌سوزاند، اندوه به چشمانم چنگ زده، و سینه‌ام از حزنی متراکم لبریز...ماتم زده بودم انگاری در کنار کسی که دوستش می‌دارم، انگار مادری فرزند مرده در « دشتِ گریان »، مجالی نبود که ضجه بزنم همین. چشمانم نمناک اما نه از نمِ شرجی. اشکها چقدر ترش‌اند و تلخ! اشکهایی که هرگز نمی‌آیند مثل زهر کشنده اما آرام، آرام می‌کشند. روزی برای بازجستن، بازیافتن، بازشناختن، و بازیافتن و بازیافتن و بازیافتن و محبت و مهربانی دوباره ورزیدن، صمیمی شدن دوباره از صمیم جان و به جای از ترس کنار هم نشستن، نشستن از روشنایی از آشنایی از امنیت، روزی برای جسمی که درد نمی‌کشد، قلبی که درد نمی‌کند، جانی که در خود نمی‌پیچد، جانی که نمی‌فسرد، بغضی که از شادی است، آغوشی که مهربانی است بدون اندوه، روزهایی که پشیمانی نیست دیگر، نیست شده باشد، روزهایی که پریشانی گم شده است و هرگز برنمی‌گردد، قلبی که صد پاره نیست دیگر، قلبی بزرگ و وسیع، قلبی مهربان قلبی گرم و خورشید گون، قلبی که صد پاره شد وقتی شکست و دوباره استوار شد، گرم شد، قوی شد، خورسیدی شد و سایه‌ای با خنکایی از نگاه و کلام، چه روزهایی چه آرزوهایی چه بیداری رؤیاگونی... برای من برای تو برای ما... و فکر می‌کنم چه آرزوهایی دارم حتی برای روزهایی که شاید هرگز نبینم، چه آرزوهایی دارم حتی برای روزی که دیگر نباشم، و من آن روز را انتظار می‌کشم... 

  • Travis Travis

نظرات (۳)

روزهای خوش برسد برایتان؛ از ته دل گفتم و آرزوی دوری هم نیست.

و یک سؤال:
امضای پای پست‌ها، تراویسِ پاریس تگزاس است؟
پاسخ:
وقتی نامت را دیدم، لبخند شیرینی نشست بر لبم.  نظرت مثل نوشته‌های دیگرِ روزهای دیرتر خوانده چه خوشحالی‌بخش و چه دلگرمیِ خوبی. می‌دانم آرزویت دور نیست و سپاسگزار این نیک‌اندیشی و خیرخواهی‌ات هستم، از صمیم قلب. بعد از لبخندهای شیرینِ بعد از ظهری که ظهرش درد کم نداشت،لبخندهای شیرینِ قبل‌تر از لبخندهای الان، اما بخاطر تاثیرِ موثرِ حضور رفیقِ شفیق موافقی بود که تن و جانش به سلامت و شادی بادا. لبخندِ شیرینِ خواندنِ نامت، حاصل دیدنِ نامِ دوستی نادیده که چند سالی  وبلاگ‌اش را می‌خواندم مکرر، و چند مدتی است قفل تعطیل زده به آنجا و حتی کسی از«کنعان »هم نگران کرده بود، همچنانکه کسی از تکوین! 
در پاسخ به سؤال: بله، تراویسِ پاریس-تگزاسی است که از فیلنهای محبوب من است و بسیار دوست می‌دارم. نظر شما درباره‌ی فیلم چیست؟ اگر مایل بودید بنویسید. 
الان که دیدم «زرمان »باز می‌نویسد خوشحال شدم واقعاً. از صمیم قلب.
 می‌شود لطفاً جایی در وبلاگ بگذارید تا آخرین نوشته‌های‌تان به ئی‌میل‌مان ارسال شود؟  بلاگ‌سپات فیلتر است و کمی کار خواندن دشوار می‌شود. و می‌شود لطفاً راهی از برای ئی‌میل بگذارید؟ 

تندرست و خوب و خوش باشی
دلشاد کروی واقعاً 
همان زرمانم. پرشین‌بلاگ کلاً هرچه اذیت کرد ماندم، جوابگوی مشکلاتش هم نبود، خسته شدم و رفتم. خودم هم دوست نداشتم بعد از ده‌سال جایی بروم که از اساس فیلتر است ولی سرویس‌های وبلاگ‌نویسی وطنی را دیگر نخواستم امتحان کنم. این از این.

دوم اینکه امکانی را که خواستی اضافه کردم پایین وبلاگ. ولی چرا با فیدخوان وبلاگ نمی‌خوانی؟ وبلاگی فیلتر هم باشد فیدخوان‌ تحت وب یا اندروید نیازی به فیلترشکن ندارد. خودم یک‌مدت با فیدلی وبلاگ میخواندم، الان با اینوریدر. شاید هم البته استفاده کرده باشی.

سوم هم پاریس تگزاس؛ سال‌ها بود که فیلمش بود و سفارش هم شده بود ببینم ولی نمی‌دانم چرا نمی‌دیدم. تا هفتهٔ پیش که نشستم به تماشا. بلد نیستم از فیلم بگویم ولی بله، محبوب من هم شد. باز هم باید ببینمش تا آن حکایت تلخ و عجیب عاشقانه را عمیق‌تر حس کنم.
 
آخرش هم تشکر می‌کنم بابت لطفت و خوشحالم که لبخندی آمد و ممنونم که جواب دادی. بعله؛ ایمیلم را هم گذاشتم و والسلام.
پاسخ:
اینکه حدس‌ِ اولیّه‌ام درست بوده، و بعدتر با دیدنِ« زرمانِ »بلاگ‌‌سپات، و الان که می‌خوانم با تصریح و تأیید خودت، زرمان، باز هم می‌نویسد، در دنیای غبارگرفته‌ی وبلاگ‌نویسیِ این روزها، برای من بسیار خوشحال کننده است، خوشحالی دوچندان می‌شود که سالها مخاطب وبلاگ بوده باشی و بعد از سالها روزی ببینی که نیست و حالا می‌بینم که هست و امیدوارم باشد و بماند، و خوشحالی بیشتر می‌شود که طی سالها تو کامنتی ننوشتی حتی، و لب‌گزان شوی بعد از غیب شدن زرمان، که چرا آن هزاران بار در دل، یک بار به قلم و زبان نگفتی ممنون‌ام که می‌نویسی چون  خوب می‌نویسی، نکته سنجی میکنی، ظرائفی از نگاهت را شریکمان می‌کنی و.... این از این تا بعدتر در زرمان هم سپاسگزاری‌ام را بنویسم. 
از اینکه آن امکان را اضافه کردی، بسیار ممنون‌ام. از آنچه گفتی استفاده کرده‌ام و می‌کنم، ولی کمی شاید سلیقه‌ام کهنه شده باشد: دوست می‌دارم به ئی‌میل‌ام بیاید، تا صبح به‌وقت بیداری بخوانم و نیز-مهمتر-، آنجا داشته باشم. به‌هر ترتیب خیلی ممنون‌ام. 
برای من خوشحال کننده‌ است که وجوه و جنبه‌هایی از سلیقه‌ام با وجوهی از سلیقه دیگران نزدیک باشد. در میان فیلمهای محبوب‌ام بخصوص در مورد پاریس-تگزاس صدق می‌کند. داستان غریبی دارد. آخِر هممبسیار ممنون‌ام از محبت‌ات و مهربانی‌ات، بخصوص بابت لبخندی که آوردی. پاسُخگُزاری وظیفه است، اما برای وبلاگ‌نویسی که سالها مهمان‌اش بوده‌‌‌ام، پاسخی گزاردن لذت‌بحش نیز هست. 
از برای ئی‌میل نهادن هم خیلی ممنون‌ام. 

تندرست و خوب و خوش باشی 

آدمی خجالتزده می‌شود اینطور می‌گویی. بابت وقتی که گذاشتی برای نوشتن جواب واقعاً ممنونم.
مختصر نوشتم که باز توی زحمت نیفتی که جواب همه‌جانبه بدهی و من این طرف عرق بریزم :)
پاسخ:
زنده باشی و ممنون بخاطر لطف ات. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی