تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

۵ مطلب با موضوع «حدیث نَفْس :: نامه» ثبت شده است

"تو" آوازی بخوانْ برایِ من

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ

 از نامه‌های قدیمی:

 

 اینجا همه چیز سختْ، دُشوار، و ناگوار است، لحظات چه تلخ میگذرند«همچون دشنه‌ای زنگار بسته، فرصت از بریدگیهایِ عصب  میگذرد»،دیگر آوازی نمانده‌ برایم. من اینجایم، سخت مستأصل، تنها، خسته، در خود مُچاله، دور از زندگی.

میشود تو از آن فاصله‌یِ بَعید، از آن نقطه‌یِ دور، برایم آوازی بخوانی؟!

 

11 نوامبر 2008

  • Travis Travis

آخِرُ نَوْرَسٍ

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ

از میانِ نامه‌ها:

 از «سودان» برگشته، رفته به «مراکش»، از نامه‌هایِ آن روزها، و چند تماس شنیداری‌ای که داشتیم، میشد غُبار خستگی را بر کلمات و صدایش شَنید. از مراکش هدیتی فرستاد، حتّا پاکتی خالی هم از او، شادیبخش بود. همین که سلامت است، باعث خوشحالی بود. امّا نازُکای جانِ لطیف‌اش را سختیها فرسوده بود. آن روزها، عربی‌اش بهتر از گذشته شده بود. برایش شعری نوشتم، و فرستادم. زنگ زدو  گفت خوش دارم ترجمه‌اش را بشنوم از تو:


آخِرُ نَوْرَسٍ / قَرَأَ الشَّواطیءَ جالِسٌ/ قُربی،

و أَوَّلُ نَوْرَسٍ/ کَتَبَ الشَّواطِیءَ جالِسٌ

 

آخِرین مُرغِ دریائیْ

که ساحلها را خواند

نزدیک من است،

و أَوَّلین مُرغِ دریائیْ

که ساحلها را نوشت

نَزدیکِ من است.


ماهی از ماههای 2004


شاعر: «ادونیس»،  بخشی از شعر بلندِ: اسماعیل.

...............

*عربها از «نَوْرَسٍ» معانی عدیده‌ای مُراد میکنند. یکی‌اش پرنده‌یِ بهاری است. و یا پرنده‌ای که بهار اروپایی را بشارت میدهد. برای همین برای مرغ ماهیخوار یا مرغ دریائی «زُمَّجُ الْمَاء» را هم دارند. امّا چون در اینجا از صیغه جمعِ «شاطی»[=شواطی] (برای: ساحِل.) استفاده کرده، همان مرغ دریایی را باید گذاشت- البته تا جائی که عربیدانی ناچیز این ضعیف العقل قد میدهد.

  • Travis Travis

گُلِ آفتابگردان

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ

در پاسخ به نامه‌اش در گوشه‌ای نوشته بودم:

Ah Sun-flower! weary of time,

دوست داشت وقتی خسته و ملول است این شعر را با خود زمزمه کند.

اینکه میدانست بسیاری از اشعاری که خوش میدارد و لذّت میبرد را در حافظه دارم، شادی و رضایت، و آرامشِ خاطرِ غریبی را در چشمانِ نافذش مینشاند. به آرامی و نرمی لب میگوشد و به لُطفْ و لطافت میگفت: آن شعر را بخوان. و من با خوشحالی آن شعر را میخواندم.

وقتی نامه رَسید، نشان از خستگی‌اش داشت، نزدیک نبودیم تا بگوید شعری بخوان، و صدایم را بشنود. تلفن در دسترس‌اش نبود تا تماس بگیریم، تنها راهْ، نامه‌یِ کاغذی بود که حداقل دو هفته طول میکشید بدستمان برسد-اگر میرسید!

آن روزها چه پژمرده بودیْ گُلِ آفتابگردان.  

  • Travis Travis

Octobre

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ب.ظ

از نامه‌های قدیمی:

در نامه‌ای از قولِ کلود استبان نوشته بود:



qui n'avions plus rien, nous donnerons tout


16، اکتبر 2006.



  • Travis Travis

نامه

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ

 برایم نامه بنویس: از دوستان خبرهایِ خوب بنویس! -


..................

 از میانِ نامه‌هایِ کاغذی! [من همچنان به نسلی تعلّق دارم که عادت به نبشتنِ نامه‌‎یِ کاغذی دارند-در کنار ایمیل.]

 تاریخ نامه مشخص نیست. امّا یحتمل مربوط به حدودِ سالهای90-89 است. جمله‌ای که آورده‌ام  از من نیست. مصرعی است به گمانم از یک شعر فولکلورِ ترکی[=بایاتی]. عادت دارم، این چیزها را میانِ نوشته‌‌هایم بخصوص نامه‌ها- بیاورم. لطافتی دارند و گه گاهی بصیرتی و حلاوتی دارند برایم، و احتمالاً مخاطبم را خوش میآید. هرچند ناخواسته آنها را میآورم نه خواسته. من ترکی نمیدانم. فکر کنم جایی ترجمه‌ای خواندم. شاید این کتاب: مادران کبوتر می‌شوند،  ترجمه: اردشیر رستمی. نشر دنیای نو. (همراه با تصاویری گیرا از مترجم خوش ذوق)

  • Travis Travis