تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

وقتیْ باید رفت

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ

 وقتی کسی میخواهد که دیگرْ دوستی‌ای در کار نباشد، و من نیز ”یک بار“* تلاش میکنم تا ”دلیل/دلائلِ“ او را دریابم، و از او میپرسم، امّا پاسخی نمیگیرم، بهترین کار آنست که بی هیچ گفت‌وگویِ دیگری ”بروی“. به نظرم میرسد که، تنها سکوت کردن، و رفتن و پُشت سر را هیچ ننگریستن، بهترین کار است. این ’شیوه‘‌ای است که در این سالها پیش گرفته‌ام، و گَمان میکنم ’توفیق‘ی نسبی درآن داشته‌ام. اگر کسی ’تصمیم‘ میگیرد،** که دیگر ’ارتباطی‘ در کار نباشد، به ”احتمالِ قریب به یقین“، دیگر از دستِ من کاری برنمیآید، اگر او دیگر ’نمیخواهد‘ که رابطه ادامه بیابد، بهتر آنست که من ”بپذیریم، و بی‌هیچ پرسشی و کوششی“ که عموماً ’عَبَث‘ هستند یا عَبَث مینُماید-، دست از آن دوستی و مُراوده و ارتباط بردارم. هرچه بوده را وابِنَهَم، و بگذارم و بروَم. اینکه بتوان توانِ ”رهایی و آزادگی“ از ”اشخاص و اشیاء“ را در خودمان تقویّت کنیم-کنم!-، به گمانم هم برایِ سلامتِ روان من(/ما) و هم سمتِ دیگر رابطه، سودمند و مفید فائده است(تجربه من آنست که در بیشترِ موارد هرگونه تلاشی برای گفت‌وگو و فهمِ آنچه رُخ داده، و یا دانستنِ آنچه که بر من پنهان مانده و به هر ترتیب سمتِ دیگر دوستی/رابطه را به این سمت کشانده که دیگر ارتباطی در کار نباشد، بیهوده است؛ تنها به این خاطر که طرفِ دیگر ”تصمیم“اش را گرفته است، و به نظر همو، مسئله دیگر تمام شده است و جائی برای گفت‌وگو باقی نمانده است). وانگهی، من نیز در مقابلِ آن شخصی که تصمیم‌اش را گرفته، چه میتوانم کرد؟!  با کسی که، هیچ تلاشی برایِ ”فهمِ“ مسئله یا مشکله نمیخواهد بکند، و تنها و تنها راهِ ممکن را انفصال و جدایی میداند، و یا نمیخواهد بگوید چه شده است، و گفت‌وگو درباره‌یِ ’آن مسئله یا مشکله‘ را  نمیخواهد و پس میزند، و تلاشِ مرا نیز وامیزند، چه میتوانم کرد؟. بخصوص که بسیاری از تلاشهایی ازین دست نیز، راه به پرخاش و یا دقیقتر ”خشونت“ یکطرف و یا دوطرف میبرند(شاید بتوان چنین ’خشونت‘ی را ’خشونتِ جدایی‘ نامید)، چه آنکه دستِ کم از طرفِ یکنفر از دو طرفِ دوستی/رابطه ”تصمیم“ گرفته شده است، و کار انجام یافته-، آیا تقلّا و تلاش برای آنچه ’رُخ داده‘ با کسی که پنبه در گوش کرده، و به هیچ وَجه نمیخواهد، دلیلْ/دلائلی برای قطعْ کردن ارتباط و دوستی‌اش را عرضه کند، و یا هرگونه گفت‌وگویی را بی‌فائده میداند، و یا توضیحِ آنچه رُخ داده، به طرفِ دیگر-که گاه بی‌خبر است که چه اتّفاقی افتاده-، عقلانی است؟!. هرچقدر هم که ریشه‌های عاطفه‌یِ دوست‌داشتن(=عشق/محبّت) در ما قوی باشد نیز، باز باید آنرا مقیّد به قید عقلانیّت کرد، و آنرا در ترازویِ عقلانیّت و اخلاقیّت سنجید.  همچنان که ’وصالِ‘ در دوستی، ”ادب و اخلاقی و عقلانیّتی“ میطلبد، اقتضایِ ’جدایی‘ نیز ادب و اخلاق و عقلانیّت است. به نظرم میرسد این دو نکته یعنی: اول: وانهادن و گذاشتن و رفتن، و دُوُم: رعایتِ ادب و آدابِ جدایی-در کنار وصال-، از شروط مهمّ یک دوستی است. هرچند در این یادداشت، تأکید من بیشتر بر نکته‌یِ نَخُست بود.  یادمان باشد که ما مالکِ اشخاص و اشیاء نیستیم، حسِّ مالکیّت، بخصوص درباره‌یِ اشخاص، و خصوصاً در دوستیها، یکی از آن چیزهایی است که به تجربه و مشاهده بسیار دیده‌ام، باعثِ سخت شدن و فرسایندگی‌ در جدایی شده است. ما مالکِ چیزی و کسی نیستیم، مالکِ دوستیهایمان نیز نیستیم، تنها میتوانیم از آنها تا حدّی و بنحوی معقول، از دوستی و روابطمان مراقبت کنیم، ترمیم، جرح و تعدیل و یا حک و اصلاح کنیم، و در جاهایی-که اندک نیستند-، رشته را ببریم. من ترجیح میدهم، وقتی کسی به من گفت دیگر نمیخواهم باشی، اگر آن طرفِ رابطه، خواهانِ گفت‌وگو نبود، و هرگونه گفت‌وگویی را پس زد، بدون هیچ سُخَنی بروم، و دور شَوَم، آنقدر دور که در فاصله‌ای بعید محو شوم، آنقدر دور که غَیب شوم. این مَشی من است در این سالها، آرام، بی‌هیچ سخنی، برمیگردم و به او پشت میکنم و میروم. چه آنکه:

" what's done cannot be undone"

 Macbeth: Act 5, Scene 1

  ”آنچه انجام شده را دیگر نمیتوان از عدم انجامش جلوگیری کرد“.

  مکبث، پرده پنجم، صحنه اول

  ** «تصمیم» در زبانِ عربی یعنی «کر» شدن.

  • Travis Travis

نظرات (۴)

راست و درست گفته ای کلیت مطلب رو. ولی عجب آدمیه اون که نخواد با تو حرف بزنه هاااا :))))) یک نکته هم به ذهنم رسید: undone  به نظرم معنی جلوگیری از انجام نمیده. بیشتر یعنی برگردی به عقب و انگار اصلن از اول انجام نشده باشه. تو فارسی شاید بشه گفت برگشت ناپذیر. آنچه که شده برگشت ناپذیر است. (یا آنچه کرده ایم)
پاسخ:
ممنون بخاطر توضیح و تذکر. به نظرم در ترجمه یِ این جمله، تا حدودی، همداستان هستیم. امّا بهتر است توضیحی بدهم، تا نِکاتی روشنتر شود. ولی پیش از توضیح، میپذیرم آنچنان که باید ترجمه را دقیق نگردانده ام.، بهانه یِ بی حوصلگی و غیره هم، چندان موجه نیست. عِلاوه بر توضیح "طبق معمول" میخواهم مخالفتی هم با بخشی از نکته ای که متذکر شده ای داشته باشم.
اوّل توضیح:
"مترجم مأمور ظاهر" است. این تلقّی من است از ترجمه، و حاصل یک نگاهِ صوری(=فُرمالیستی) به ترجمه است[اینجا بینشِ صورتگرایانِ ریاضی مدّ نظر است نه فرمالیستهای ادبی روس]. به اعتبارِ همین "ظاهر"(=صورت)، باید بگویم، لغزش و خطایی و دقیقتر: بیدقّتی در کار بوده است. undone البته در فرهنگهای واژه برایش چنین معانی ای گنجانده شده است:
در وبستر:  not done :  not performed or finished(ص 1366)، و در آکسفورد: Not done or finished(آکسفورد دو معنا به دست داده، معنای دُوُم مُراد است، همچنین در آکسفورد به یک نکته تاریخی اشاره رفته، این نکته در ترجمه این لغت مهم است)، معنایِ سوم در آکسفورد توجّه به کاربرد کُهَنِ این لغت است:
(old use) (of a person)
.defeated and without any hope for the future
 باید دقّت کرد که این کاربرد قدیم این لغت است- این کاربرد به روزگار شیکسپیر هم میرسد، در سه فرهنگ واژه که ترمینولوژی این واژه را در سده های 14(روزگار ورود این واژه) تا سده 17 ثبت و ضبط کرده اند، به این کاربرد کهن تصریح شده است. در توضیح آکسفورد به آینده تصریح شده است، باید دقّت کرد که قرینه آینده گذشته است، آینده عطفِ به گذشته دارد، به پیش از این و ... ، در ترجمه من استفاده از "جلوگیری" ابهامِ مخلی را ایجاد کرده، تو گویی جلوگیری یعنی آنکه شرائط را بر هم زدن تا آن کار رُخ ندهد، ولی منظور از جلوگیری به معنای دفع و مانع گشتن و ... نیز هست.  حتّا واپس زدن، و ... . شهودِ(برای تو ناچارم تصریح کنم که منظورم از شهود معنای معرفتشناختی آن است) من میگوید من وقتی کاری را انجام نمیدهم، بنحوی مانع و رادع آن شده ام، از انجام آن جلوگیری کرده ام.
اما این معنا "جلوگیری" چرا ابهام مخل دارد؟ اول باید توضیح بدهم چرا چنین کرده ام؟ - توضیح آنکه: برای ترجمه یک جمله باید کلّ متن را در نظر داشت. خبر پادشاهی و ... را به مکبث جادوگران داده اند، چنین چیزی در سرنوشتِ او نوشته شده است. پس مکبث و لیدی مکبث "بُدی و گریز و گزیری" از انجام آن ندارند. همین نکته مرا در آن ترجمه سریع به سمتِ این کشاند که میشود از "عدم جلوگیری" استفاده کرد. کار انجام شده، چه آنکه در سرنوشت شان نگاشته شده است. ولی ابهام مخلی در آن است.
...............
نقدم به بخشی از ادّعای تو را در دو نکته خلاصه میکنم:
اول: در ترجمه undone به شدّت جانبِ تحت اللفظ را گرفته ای. ترجمه تحت اللفظ غیر از نگاه صوری است-مترجم مأمور ظاهر-، اینجا احتجاج نمیکنم که چرا با ترجمه تحت اللفظ مخالفتهایی دارم.
دوم: نوشته ای برای ترجمه undone میتوان گفت/نوشت: «برگردی به عقب و انگار اصلن از اول انجام نشده باشه. تو فارسی شاید بشه گفت برگشت ناپذیر. آنچه که شده برگشت ناپذیر است(یا آنچه کرده ایم)». (رسم الخط مطابق اصل). در جمله اول من هیچ نمیفهمم چطور میشود به عقب برگشت(یا عقل ضعیف من نمیرسد)، وانگهی در ادّعایت این معنای ضمنی مندرج است: بر آنچه رُخ داده چشم ببندیم-یا من چنین فهمی از جمله یِ تو میتوانم داشت-، سخن لیدی مکبث این نیست که کار "انگار اصلن از اول انجام نشده" بلکه این است که "کار انجام شده و دیگر کار از کار گذشته است". "برگشت ناپذیر" در ترجمه تحت اللفظ و لغتی درست است-بسته به سیاق-، ولی باید در نظر گرفت که در زبان فارسی برگشت ناپذیر/ی برای وقتی به کار میرود که "چیزی" از کف رفته(چیز در این سیاق معنای وسیعی دارد، بخصوص مال و اموال را شامل میشود)، نه صرفاً "کاری" انجام شده؛ برگشت ناپذیر نزدیک است به برگشت دادن، اعاده و ارجاع، و عودت دادن. این تعابیر-و نیز برگشت ناپیر- بیشتر برای "شئ" مادّی به کار میرود، نه "کنش/فعل" که از جنس "رویداد"(=event) است، کار/انجام دادن(done) از مقوله یِ رویداد و کنش است. در "برگشت ناپذیر" از ظاهر عدول کرده ایم، کما اینکه به نظرم در "جلوگیری" از ظاهر عدول کرده ام.
.............................
میتوان دقیقانه تر چنین ترجمه کرد:
"آنچه انجام شده را ناشده نمیتوان کرد".
یا
آنچه انجام  شده را نمیتوان ناشده کرد".
و یا
"آنچه شده را نمیتواند ناشده کرد".

یک نکته یِ فرعی:  "انجام" در فارسی شیواسخنانِ دیرینه روز به معنایِ "پایان" بوده:
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار/کس را وقوف نیست که انجام کار چیست (حافظ)
در دو قرن اخیر ترکیباتِ فعلی با این واژه ساخته اند: انجام پذیرفتن، انجام دادن، انجام یافتن، به انجام رساندن و... ، (همه به صورت اسم جامد)، به این اعتبار جمله«انجام این کار دشوار است» درست نیست اما «انجام دادنِ این کار دشوار است» درست است(این نظرگاه مرحوم نجفی است، آقای باطنی با این شیوه کاربرد زبان فارسی البته مخالفتهایی دارد). ---->نگر "غلط ننویسیم" مرحوم نجفی زیر مدخل "انجام".
از آنجا که done صفت است، و مفعولِ do و ایندو معانی متعدد دارند، ظاهراً این معانی در اینجا نزدیک به متن است: "کار" و "عمل"، " آنچه وقوع یافته" یا "رُخ داده" و ... ، (بسیاری از دانشومندانِ زبان فارسی "کار" پارسی و و "عمل" عربی را مرادف گرفته اند). کار هم پارسی است و هم اینکه معنایِ "انجام دادن" را میرساند. فردوسی گفته: بکوشیم و فرجام کار آن بود/ که فرمان و رای جهانبان بود(در اینجا بین فرجام=انجام، و کار=عمل تفاوتی برقرار است و از ابهام مخل "انجام" هم تن زده است). مولوی: هرکه اِستاد به کاری بنشست آخر کار/کار آن دارد آن کز طلب آن ننشست(غزلیّات شمس). و یا "در زمین دیگران خانه مکن/کار خود کن کار بیگانه مکن(مثنوی). اعتمادی نیست بر کار جهان/بلک هبر گردون گردان نیز هم(حافظ).
به نظرم "کار"، و "آنچه محقق شده"  و  همچنین فعلِ "be"(---> در اینجا "شدن") که امر فعل بودن است، مؤلفه های(=element) مهمّ جمله اند.

پس به احتمال میتوان ترجمه را چنین دقیقتر ساخت:
کار رُخ داده شده/محقق شده/تحقق یافته را ناشده نمیتوان کرد.

ذهنِ ضعیفم فعلاً ابنقدر میکشد.
 

به ترجمه داریوش آشوری الان نگاه کردم او چنین ترجمه کرد:
"کارِ شده را نا_شده نتوان کرد". ---> نگر ص 105 از ترجمه آشوری (رسم الخط مطابق اصل) 
..................
به نظرم ترجمه آشوری دقیق است. ولی دارم به این فکر میکنم آیا میتوان آن را دقیقتر ساخت؟ دقّتی بیشتر میتوان در کار کرد؟! این یک پرسشِ گشوده است.

باز هم ممنونم.
عالی بود توضیحاتت. جالب اینکه درست پیش از اینکه به ترجمه ی آشوری برسم با خودم گفتم با این اوصاف کار شده را ناشده نمی توان کرد بهترین ترجمه است!! "ناشده" دقیقن همان معنی ای است که از ابتدا در ذهن داشتم. منظورم از برگشت، برگشت در زمان بود و به این اعتبار شاید بشود برای کار هم استفاده اش کرد؟ 
یه چیزی هم بگم که تو دلم نمونه :)))) من صرفن به تحت اللفظ اکتفا نکردم و نمی کنم. بلکه یک ذهنیت کلی در مورد کلمه و کل معنای جمله پیدا میکنم که نمی تونم توضیحش بدم اینطوری که تو توضیح دادی. ولی در همین حد ازش دفاع میکنم که معانی ای که از دیکشنریها آوردی برام تازگی نداشت. فقط سابقه ی داستان رو نمی دونستم و در کامنت سریعی که گذاشتم بیشتر فکر نکردم تا کلمه ای پیدا کنم مثل "ناشده"، و فقط تشخیص دادم که جلوگیری کردن قطعن به این جمله نمی خورد و هنوزم فکر میکنم نمیخوره.
و این که شهود من این را می گوید را قبلن به عنوان یک ترم فیلسوفانه (برای گزاره ای که استدلال برایش نمی آورند؟) از نوشته های خودت یادگرفته بودم :)
پاسخ:
ممنونم. در مورد حرف تویِ دل:

تصوّر من آنست که اگر "نیّتِ" توضیح غیرتحت اللفظ داشته ای، در مقامِ شرح و بیان چنان نکرده ای-از عهده اش برنیامده ای-، یعنی نیّت با لحن بیان چندان سازگار نبوده است، احتمال دوم که شاید قویتر باشد این است که من مُرادت را درنیافته ام. در مورد ارجاع به  فرهنگ واژه ها-چه آکسفورد و چه وبستر و چه سه فرهنگ واژه ای که نامی نیاورده ام-، نه از بهرِ ناآشنایی بوده، بلکه برای آن بوده که سخن مستند و مستدلتر باشد. عادت مألوف من برآنست که سخن تا بالاترین حدّ ممکن مستند و مستدل باشد، این حسّ ناخوشایندی است که: اوّلاً: خودم-و نه طرف مقابل من-، احساس کنم که سخنم بر پایهع محکمی استوار نیست، ثانیاً: برای من مهم است که مخاطب-طرف مقابل- بتواند مدّعای مرا تحقیق کند و راستی و یا نادرستی اش را با زحمت کمتری بیازماید. در مورد "جلوگیری(آنچه که من نوشته ام در اصل متن) و برگشت ناپذیر(آنچه که تو نوشته ای در کامنت نَخُست)، در کامنت پیشین به تفصیل توضیح داده ام، مکرر نمیکنم.

در مورد شهود هم این نبوده که گزاره ای است که صرفاً برایش استدلال نمی آورند-برای ارزآغازه ها(=axiom) در ریاضی و منطق استدلالی نباید اقامه کرد-، بلکه ساختار شهود به اجمال چنین است: گزاره ای که نتوان خلاف یا نقیضِ آنرا تصوّر کرد، و اگر بتوانیم تصوّر نقیض آنرا کنیم، به تناقض بکشد. نمونه: هرکس با خودش هم وزن است. در مورد استدلال نیاوردن برای شهود، قیود و شروطی باید لحاظ کرد که مجالش نیست.

باز هم ممنون از توجّه و وقتی که مینهی
یک نکته ی دیگه هم بگم: اگر منظورت را درست متوجه شده باشم از ترجمه ی صوری، من هم به آن قائلم. یعنی اینکه تو ترجمه ی "کار شده را ناشده نمی توان کرد" را انتخاب کنی و کاری با باقی متن نداشته باشی و معنی این عبارت در ارتباط با کل متن و توسط ذهن خواننده خود به خود دربیاید. نه اینکه تفسیر و تاویل خودت را اضافه کنی. مثلن اینجا می شود نوشت "از آنچه در تقدیر آمده گریز نیست" که حتی روان تر هم هست. ولی آن ابهام جمله ی انگلیسی را ندارد و انگار بخشی از زیبایی متن اصلی از دست رفته و ذهن خواننده به سمت و سویی مشخص سوق داده شده. من این را نمی پسندم. برای همین به نظرم دقیق ترین ترجمه فعلن همان "شده را ناشده کردن" میاید.
پاسخ:
فاطمه جان:

در مورد "ظاهر" یا نگاهِ "صوری" به ترجمه یا دقیقتر تلقّی صوری از ترجمه-مترجم مأمور ظاهر است(نخستین بار توسط استاد ادیب سلطانی بیان شد و در افواه مترجمان افتاد)-، یعنی آنکه این ادّعا که مترجم مأمور باطن است(نگر به کتابِ "ترجمه کاوی" از بهاءالدین خرمشاهی ص247، ایشان مخالف این سخن اند: مترجم مأمور ظاهر است)، برای من چندان قابل فهم نیست! من پُر سر در نمی آورم که انتقال "معنا" و یا "بواطن" متن و ماتن به ترجمه و مخاطب ترجمه چگونه چیزی میتواند بود؟ ایضاحِ مفهومِ "صورت"(که ریشه در بینشِ ژرف فرمالیستهای ریاضی، مثل داوید هیلبرت، و منطقِ صوری دارد)، از مَجال این مختصر خارج است. تذکر: استفاده از بینشِ ژرف صورتگرایان در ریاضیّات و منطق، به معنای تقلیل زبان طبیعی به زبان صوری نیست. بحث بر سر بینش است نه تقلیل. کوتاه آنکه: درست نوشته ای: در این رویکرد برای ترجمه-ظاهر- به تفسیر بی اعتناء باید بود.

باز هم ممنون 
حسین جان:
من قبول دارم که "برگشت ناپذیر" اصلن ترجمه ی خوبی نبود. ولی حرفم این است که مرادم از آن، همان "ناشده کردن کار شده" بود. دقیقن. و فقط کلمه ی ناشده به ذهن الکنم نرسید. یعنی مفهومی که از اول و پیش از توضیحات تو در ذهنم بود با مفهومی که پس از آن بود و همچنان هست یکی بود. من همیشه در بیان منظورم مشکل دارم که اینجا هم خودش رو نشون میده. ولی امیدوارم با تمرین درست بشه. 
خیلی جالب بود توضیحت در مورد شهود. هزاران آورین صد باریکلا و دستت درست جانا :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی