تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

بیماری: مرز مالی و مرزهای عاطفی(/انسانی)

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۶ ب.ظ

برایم تعریف می کرد که یکی از دوستانش وقتی بیماری ای مشابه بیماری خودش گرفت، آدم شناخته شده و معروفی بود. بیماری سخت بود و طاقت سوز، آن دوست دوست من آنقدرها پول نداشت که از مخارج سنگین دوا و درمان و بیمارستان برآید، می خواست برود بانک وامی بگیرد، تا مدتی دوا و درمانش پیش برود، برای مخارج بعدی هم شاید راهی پیدا شد. همو، رفته بود پیش دوستانش، دوستانی قدیمی و نزدیک و صمیمی--و توجه دارم که صمیمی بودن و نزدیک بودن ربطی به "قدمت" ندارد--، تا یکی از ایشان "ضامن"اش شود. همه ی آن دوستان نزدیک و صمیم دست رد به سینه اش زدند(و من بعض این دوستانش را می شناسم و می دانم آنقدرها ثروت داشتند که می توانستند به او کمک کنند و می دانم بعض از ایشان مدیون او بودند). در نهایت آمده بود پیش دوست من که با او بیماری مشترک داشت، می دانست خود او هم بخاطر هزینه های کمر شکن دوا و درمان زیر قرض است. پاسخ این دوست چه بود؟ گفت: چشم. رفت و ضامن شد. آن آدم شناخته شده زنده نماند و مرد. دوست من همچنان دارد قسط بانک می دهد. یک روز همسرش گفت تو چرا رفتی و ضامن شدی در صورتی که هیچ کدام از دوستان دیگرش ضامن نشدند؟ مگر آدم بدحسابی بوده؟ دوستم به همسرش گفت بدحساب نبوده. یک بار هم در همین بیماری پول کم آوردیم او قرضمان داد. نکته این است که، آن دوستان دیگرش فکر می کردند او می میرد، و اگر ضامن بانک شوند فردا باید اقساط وام را بدهند، و اگر پولی قرض دهند کسی نیست پولشان را برگرداند. من ولی فکر کردم زنده می ماند! تفاوت ما در کمک کردن همین بود. الان برای آن فرد شناخته شده و معروفی که در هنگام بیماری، همه ی دوستانش هم بلحاظ مالی و هم عاطفی به او پشت کردند--جز یکنفر--، در شهرش هر ساله بزرگ داشت می گیرند. اما چه سود؟ او تا بود، نه اینکه قدر حضورش را بدانند، چون فلان خدمات را کرده بود، قدر بودنش چونان یک آدم و دوست را باید می دانستند و نداستند. 

سهل است که سینه چاک کنیم که فلانی دوست صمیم ماست، و ... و ... اما اگر به وقت سختی کاری از دستمان برآید و نکنیم، فکر می کنم خطای بزرگی کرده ایم. البته هیچ کس گریبانمان را نمی گیرد که چرا نکردی، و شاید وجدانمان هم گریبانمان را نگیرد، شاید هم بگیرد. ولی فکر نمی کنم عذاب وجدان بعد از اینکه کار از کار گذشته، کاری بتواند بکند. چیزی که از دست رفته، رفته.  

  • Travis Travis

نظرات (۱)

این بیماری های خاص جدا از دردناک بودن و سختی که داره،برای قشر متوسط مثل کابوس هست،چرا که هزینه مالی خیلی سنگین داره.
با خوندن این پست یاد عزیزی افتادم که با چشم شاهد ازبین رفتنش بودم.

+چقدر دوست دارم مثل کلید اسرار یا نمیدونم از این سریال ها اخرش این دوستی که کمک کرده زنده بمونه و بازتاب عمل خوبش رو همین جا ببینه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی