تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

۶ مطلب با موضوع «حدیث نَفْس :: دوستان و رفیقان» ثبت شده است

و خاتمة الکآبهْ

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ

با یادی... !


منفایَ: فلاّحون معتقلون فی لُغة الکآبهْ

منفایَ: سجّانون منفیون فی صوتی..

و فی نغم الربابهْ

منفای: أعیاد محنّطة.. و شمس فی الکتابهْ

منفایَ: عاشقة تعلِّق ثوب عاشقها

على ذیل السحابهْ

منفایَ: کل خرائط الدنیا

و خاتمة الکآبهْ



تبعیدگاهِ من: بَرْزِگَرانی‌اند که در زبانِ اندوهْ دربَندند

تبعیدگاهِ من: زندانبانانی‌اند که در صدایِ من ...

و نغمهء رُباب‌ْ تبعیدند.

تبعیدگاهِ من: أعیادِ[اندوه‌هایِ] مومیایی شده است ...  و خورشیدی است که دست اندر کار نوشتن است...

تبعیدگاهِ من: زنی است عاشق که پیراهنِ معشوق‌اش را به دنباله‌یِ ابری آویخته

تبعیدگاهِ من: همه‌یِ جغرافیایِ جهان

و پایانِ اندوهْ.

............

 بخشی از شعرِ «ریتا ...أحبینی» از «محمود درویش».
عنوانِ "با یادی" از من است. شعر را بخاطر رفیقی یکّه ترجمه کرده‌ام. هرچند کاری است نه خورای بود و نُمود و حضورِ او.
توضیح یکُم: «
الکآبهْ» هم معنایِ «غم و اندوه» عمیق و شدید دارد و هم «افسردگی»، به نظرم میرسد منظورِ درویش همانست که آورده‌ام نه «فقط» افسردگی. بلکه اندوهی که افسردگی را هم شامل است. «خرائط» هم معنایِ «نقشه جغرافیا» را در خود دارد و هم «جغرافیا(چونان مکان)»، محمود درویش گاهی تعابیر دو پهلو استفاده میکند، به نظرم اینجا نیز چُنین چیزی مدّ نظر او بوده است. موسی اسوار در ترجمه‌اش کارهای دیگری کرده، سلیقه و دقّتها البته متفاوت است! اینجا سلیقه و شناخت و دقائق مدّ نظر من از شعرِ معاصر عرب-عموماً- و شعر و شخصیّت محمود درویش-خصوصاً-، دست اندر کار بوده است.

توضیحِ دُوُم: ترجمه‌یِ اشعاری که درویش با ذکری از «ریتا» یعنی همان معشوقه‌یِ وفادارش در دُنیای واقعی انجام داده، دشواریهای خاصّی دارد. لحن عاشقانه و حماسی در کنارِ بارِ سیاسی‌یِ اشعار او در هم آمیخته میشود، و این کار را سخت میکند. بماند که اساساً ترجمه ناپذیر است-به نظر من-، تنها میشود کارهایی کرد، کارهایی نه چندان زیاد!
توضیح سوم: من البته چندان توانا نیستم، کاری کردم ناچیز. و البته در فرصتی بسیار کوتاه.


  • Travis Travis

آخِرُ نَوْرَسٍ

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ

از میانِ نامه‌ها:

 از «سودان» برگشته، رفته به «مراکش»، از نامه‌هایِ آن روزها، و چند تماس شنیداری‌ای که داشتیم، میشد غُبار خستگی را بر کلمات و صدایش شَنید. از مراکش هدیتی فرستاد، حتّا پاکتی خالی هم از او، شادیبخش بود. همین که سلامت است، باعث خوشحالی بود. امّا نازُکای جانِ لطیف‌اش را سختیها فرسوده بود. آن روزها، عربی‌اش بهتر از گذشته شده بود. برایش شعری نوشتم، و فرستادم. زنگ زدو  گفت خوش دارم ترجمه‌اش را بشنوم از تو:


آخِرُ نَوْرَسٍ / قَرَأَ الشَّواطیءَ جالِسٌ/ قُربی،

و أَوَّلُ نَوْرَسٍ/ کَتَبَ الشَّواطِیءَ جالِسٌ

 

آخِرین مُرغِ دریائیْ

که ساحلها را خواند

نزدیک من است،

و أَوَّلین مُرغِ دریائیْ

که ساحلها را نوشت

نَزدیکِ من است.


ماهی از ماههای 2004


شاعر: «ادونیس»،  بخشی از شعر بلندِ: اسماعیل.

...............

*عربها از «نَوْرَسٍ» معانی عدیده‌ای مُراد میکنند. یکی‌اش پرنده‌یِ بهاری است. و یا پرنده‌ای که بهار اروپایی را بشارت میدهد. برای همین برای مرغ ماهیخوار یا مرغ دریائی «زُمَّجُ الْمَاء» را هم دارند. امّا چون در اینجا از صیغه جمعِ «شاطی»[=شواطی] (برای: ساحِل.) استفاده کرده، همان مرغ دریایی را باید گذاشت- البته تا جائی که عربیدانی ناچیز این ضعیف العقل قد میدهد.

  • Travis Travis

گُلِ آفتابگردان

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ

در پاسخ به نامه‌اش در گوشه‌ای نوشته بودم:

Ah Sun-flower! weary of time,

دوست داشت وقتی خسته و ملول است این شعر را با خود زمزمه کند.

اینکه میدانست بسیاری از اشعاری که خوش میدارد و لذّت میبرد را در حافظه دارم، شادی و رضایت، و آرامشِ خاطرِ غریبی را در چشمانِ نافذش مینشاند. به آرامی و نرمی لب میگوشد و به لُطفْ و لطافت میگفت: آن شعر را بخوان. و من با خوشحالی آن شعر را میخواندم.

وقتی نامه رَسید، نشان از خستگی‌اش داشت، نزدیک نبودیم تا بگوید شعری بخوان، و صدایم را بشنود. تلفن در دسترس‌اش نبود تا تماس بگیریم، تنها راهْ، نامه‌یِ کاغذی بود که حداقل دو هفته طول میکشید بدستمان برسد-اگر میرسید!

آن روزها چه پژمرده بودیْ گُلِ آفتابگردان.  

  • Travis Travis

Octobre

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ب.ظ

از نامه‌های قدیمی:

در نامه‌ای از قولِ کلود استبان نوشته بود:



qui n'avions plus rien, nous donnerons tout


16، اکتبر 2006.



  • Travis Travis

غروب را از مسافران بپرس

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

از دستهایم نوشتم و از دست نوشتم و امتدادِ جان. به یاد ”عشق و مرگ“ أُفتادم. تداعیها گریبانم را رها نمی‌کنند- میدانم بعضِ دوستان و خواننده‌های احتمالی می‌گویند تو در ایّام گذشته فرو رفته‌ای(پاسخی نمیدهم و میگذرم). یادِ دوستانِ عزیزی أُفتادم که از دست رفته‌اند. یکی ازین سه تن مثلِ من عادتِ مألوفش در کنار وبلاگ نویسی، کوهنوردی هم بود. دستهای بعضِ کوهنوردها سختی و نرمیهای غریبی را میشناسد.

  • Travis Travis

متبرّک باد نامِ تو!

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۲۴ ق.ظ

دیروز جراحی کرد. ظهر به فرشته زنگ زدم جویای حالش شدم. گفت: بستری است و پزشک هنوز نیامده. یکی دو ساعت بعد خبر رسید که جراحی شده. چند ساعت بعد از بیمارستان مرخص شد. آب مروارید داشت.

  • Travis Travis