تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

۶ مطلب با موضوع «حدیث نَفْس :: ایّامِ گذشته» ثبت شده است

نشاط

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۵۵ ب.ظ

روزنامه‌یِ نشاط از شهرت بسیاری برخوردار بود، شمس‌الواعظین را هم همه میشناختند. نشاط، با اینکه عُمر کوتاهی داشت، امّا برایِ بسیاری تبدیل به یک خاطره جمعی شده است(یا من چنین تصوّری دارم). چندین بار سعی بر رفع توقیف و چاپِ مجدد آن گرفته‌اند، امّا همیشه گرهی در کار و کار در گره افتاده است. حاصل آنکه، این توقیف هیچگاه رفع نشد. آخرین تلاش هم سال 1392، بعد از پیروزی آقای روحانی، صورت گرفت. روزنامه رفع توقیف شد، ساختمانی بزرگ را کرایه کردند، ساختمان یکدست سفیدرنگ بود هم نمای بیرونی و هم داخلی، حیاط کوچکی داشت.، با گُل و درخت، خوشمزه بود.

  • Travis Travis

چشمانم ستاره بود، پُر از آسمان!

جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۰ ق.ظ

در عهد شباب، و ایّام خردگی، شبهای زیادی به ضرورت برق رفتن و یا هزار اتفاق بی‌ارتباط و یا از سر شوق کودکی به آسمان خیره میشدم. آن روزها کتاب «صُوَرُالکَواکِب» خواجه‌یِ طوس را در جایی دیده بودم. 8 ساله بودم. چیزهایی از شکلها فهمیدم، آشنا بودند. مدّتی بود که در آسمان میدیدمشان. شب می‌نشستم و با تکه پاره‌های کاغذ، نقش و نگار صُوَرِ فلکی را نقاشی میکردم. خوش داشتم نقشه‌یِ آسمان را بکشم. دوست داشتم راه‌های آسمان را بدانم!

چشمانم ستاره بود، پُر از آسمان!

  • Travis Travis

آخِرُ نَوْرَسٍ

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ

از میانِ نامه‌ها:

 از «سودان» برگشته، رفته به «مراکش»، از نامه‌هایِ آن روزها، و چند تماس شنیداری‌ای که داشتیم، میشد غُبار خستگی را بر کلمات و صدایش شَنید. از مراکش هدیتی فرستاد، حتّا پاکتی خالی هم از او، شادیبخش بود. همین که سلامت است، باعث خوشحالی بود. امّا نازُکای جانِ لطیف‌اش را سختیها فرسوده بود. آن روزها، عربی‌اش بهتر از گذشته شده بود. برایش شعری نوشتم، و فرستادم. زنگ زدو  گفت خوش دارم ترجمه‌اش را بشنوم از تو:


آخِرُ نَوْرَسٍ / قَرَأَ الشَّواطیءَ جالِسٌ/ قُربی،

و أَوَّلُ نَوْرَسٍ/ کَتَبَ الشَّواطِیءَ جالِسٌ

 

آخِرین مُرغِ دریائیْ

که ساحلها را خواند

نزدیک من است،

و أَوَّلین مُرغِ دریائیْ

که ساحلها را نوشت

نَزدیکِ من است.


ماهی از ماههای 2004


شاعر: «ادونیس»،  بخشی از شعر بلندِ: اسماعیل.

...............

*عربها از «نَوْرَسٍ» معانی عدیده‌ای مُراد میکنند. یکی‌اش پرنده‌یِ بهاری است. و یا پرنده‌ای که بهار اروپایی را بشارت میدهد. برای همین برای مرغ ماهیخوار یا مرغ دریائی «زُمَّجُ الْمَاء» را هم دارند. امّا چون در اینجا از صیغه جمعِ «شاطی»[=شواطی] (برای: ساحِل.) استفاده کرده، همان مرغ دریایی را باید گذاشت- البته تا جائی که عربیدانی ناچیز این ضعیف العقل قد میدهد.

  • Travis Travis

گُلِ آفتابگردان

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ

در پاسخ به نامه‌اش در گوشه‌ای نوشته بودم:

Ah Sun-flower! weary of time,

دوست داشت وقتی خسته و ملول است این شعر را با خود زمزمه کند.

اینکه میدانست بسیاری از اشعاری که خوش میدارد و لذّت میبرد را در حافظه دارم، شادی و رضایت، و آرامشِ خاطرِ غریبی را در چشمانِ نافذش مینشاند. به آرامی و نرمی لب میگوشد و به لُطفْ و لطافت میگفت: آن شعر را بخوان. و من با خوشحالی آن شعر را میخواندم.

وقتی نامه رَسید، نشان از خستگی‌اش داشت، نزدیک نبودیم تا بگوید شعری بخوان، و صدایم را بشنود. تلفن در دسترس‌اش نبود تا تماس بگیریم، تنها راهْ، نامه‌یِ کاغذی بود که حداقل دو هفته طول میکشید بدستمان برسد-اگر میرسید!

آن روزها چه پژمرده بودیْ گُلِ آفتابگردان.  

  • Travis Travis

Octobre

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ب.ظ

از نامه‌های قدیمی:

در نامه‌ای از قولِ کلود استبان نوشته بود:



qui n'avions plus rien, nous donnerons tout


16، اکتبر 2006.



  • Travis Travis

غروب را از مسافران بپرس

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

از دستهایم نوشتم و از دست نوشتم و امتدادِ جان. به یاد ”عشق و مرگ“ أُفتادم. تداعیها گریبانم را رها نمی‌کنند- میدانم بعضِ دوستان و خواننده‌های احتمالی می‌گویند تو در ایّام گذشته فرو رفته‌ای(پاسخی نمیدهم و میگذرم). یادِ دوستانِ عزیزی أُفتادم که از دست رفته‌اند. یکی ازین سه تن مثلِ من عادتِ مألوفش در کنار وبلاگ نویسی، کوهنوردی هم بود. دستهای بعضِ کوهنوردها سختی و نرمیهای غریبی را میشناسد.

  • Travis Travis