تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

۱۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

غروب را از مسافران بپرس

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

از دستهایم نوشتم و از دست نوشتم و امتدادِ جان. به یاد ”عشق و مرگ“ أُفتادم. تداعیها گریبانم را رها نمی‌کنند- میدانم بعضِ دوستان و خواننده‌های احتمالی می‌گویند تو در ایّام گذشته فرو رفته‌ای(پاسخی نمیدهم و میگذرم). یادِ دوستانِ عزیزی أُفتادم که از دست رفته‌اند. یکی ازین سه تن مثلِ من عادتِ مألوفش در کنار وبلاگ نویسی، کوهنوردی هم بود. دستهای بعضِ کوهنوردها سختی و نرمیهای غریبی را میشناسد.

  • Travis Travis

!Découvrent

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۵۲ ق.ظ

11- Mars, 2005

 

    Un ami est celui qui connaît la chanson qui est dans ton coeur et qui peut te la chanter quand tu en as oublié les paroles.


   نامه نوشته بود. و اینرا همان أَوَّل کلام  نوشته بود. لحنی داشتْ در بعضی نامه‌هاش که انگار دارد حرفْ میزند، نمینویسد. چقدر لحنِ نوشتنهایت نزدیک بود. آشنا و صمیمی. مثلِ گوشه‌یِ دِنجِ خانه‌. امن و مطمئن.

  • Travis Travis

امتدادِ جان

پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ب.ظ

بلز پاسکال می‌گفت: ’روح دستها را دوست دارد‘. من از دستها ”خاطره‌ها“ دارم. خاطره‌های زیبا و زشت، تلخ و شیرین، تار و روشن، دور و نزدیک. دست هم میسازد و هم ویران میکند-همین الان دستِ «چپِ» من با نوشتن در حالِ ساختن است. در فیلمِ ’نوستالگیا‘ شاعر روس- گورچاکف- سعی می‌کند با فندکی در دست شمعی را روشن کند، و از شمع روشن در مسیر ’وزش بادها‘ محافظت کند. سه بار سعی می‌کند. آخر بار موفق می‌شود شمع را روشن کند و از مسیر آبگیر عبور دهد. شمع و شاعر به سلامت  از مسیر آبگرفته و بادخیزِ آبگیر میگذرند. امّا در آخر شاعر شمع را نَجات میدهد و خود جان میدهد.

  • Travis Travis

نامه

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ

 برایم نامه بنویس: از دوستان خبرهایِ خوب بنویس! -


..................

 از میانِ نامه‌هایِ کاغذی! [من همچنان به نسلی تعلّق دارم که عادت به نبشتنِ نامه‌‎یِ کاغذی دارند-در کنار ایمیل.]

 تاریخ نامه مشخص نیست. امّا یحتمل مربوط به حدودِ سالهای90-89 است. جمله‌ای که آورده‌ام  از من نیست. مصرعی است به گمانم از یک شعر فولکلورِ ترکی[=بایاتی]. عادت دارم، این چیزها را میانِ نوشته‌‌هایم بخصوص نامه‌ها- بیاورم. لطافتی دارند و گه گاهی بصیرتی و حلاوتی دارند برایم، و احتمالاً مخاطبم را خوش میآید. هرچند ناخواسته آنها را میآورم نه خواسته. من ترکی نمیدانم. فکر کنم جایی ترجمه‌ای خواندم. شاید این کتاب: مادران کبوتر می‌شوند،  ترجمه: اردشیر رستمی. نشر دنیای نو. (همراه با تصاویری گیرا از مترجم خوش ذوق)

  • Travis Travis

آزدی علم و احترام به حقوق انسانها

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ

دوستی دارم ریاضیدان. از آن کسانی است که آمیزه‌یِ علم و اخلاق است. این دوست عزیز، اخیراً عکسی را در اختیارم گذاشت. این عکس را هم دوستِ دیگری از  سر درِ دانشگاهِ وین* در اتریش- گرفته است. خواسته شد با آن أَندِک زبانی که میتوانم خواند، ترجمکی بکنم از آن عکس.

وسوسه‌یِ  من برای انتشار این کارکِ خُرد، چیزی نبود جز ”بصیرتی“ و ”تذکار“ نکته‌ای.

  • Travis Travis

دستانم زیبا بود... !

سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۴ ب.ظ

باز هم دستانم آسیب دید. اینبار تنها یکیشان. مشکل جدّی است. یک بار در کوه، یک بار در تصادف و دیگر بار تصادمی. اینبار هم -باز- تصادفی. نوشتن حتّی با کیبرد[=صفحه کلید] هم برایم دشوار است- با یک دست که برایم غریبه است، سخت دشوار است. ولی اگر ننویسم، می‌میرم.
تو کاغذ و قلمها را آورده ای تا دوباره با دست بنویسم. گفتی درست میشود. خودت رفتی. اما انگار دستانم دارند پژمرده میشوند، فرتوت و شکسته و شکننده تر از پیش... مرگ را هم با دَست نسبتی است... !



  • Travis Travis

متبرّک باد نامِ تو!

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۲۴ ق.ظ

دیروز جراحی کرد. ظهر به فرشته زنگ زدم جویای حالش شدم. گفت: بستری است و پزشک هنوز نیامده. یکی دو ساعت بعد خبر رسید که جراحی شده. چند ساعت بعد از بیمارستان مرخص شد. آب مروارید داشت.

  • Travis Travis

هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۴ ب.ظ

’هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ‘* اینرا لوط می‌گوید(11:77) هنگامی که همشهریان و خویشان و آشنایان‌اش به ”خانه‌اش“ هجوم آورده‌اند. یعنی:”این روزی است سخت بر من گران و صعب“.

  • Travis Travis

مایکل سَندل فیلسوفِ اخلاق و سیاستِ امریکایی، و أُستادِ مُمتازِ دانشگاهِ هاروارد، فیلسوفی است به غایت دوست داشتنی. اوّل: آنکه انسانی است واقعاً شریف و دوست داشتنی به این خاطر که از صمیم قلب دوست دارد-و یکی از آرزوهایش اینست- که کلاسهایِ آنلاینی در سرتاسر جهان داشته باشد تا مشارکت کنندگان بیشتری از [نِقاط] مُختلف دنیا بر سر کلاسهایش شرکت کنند؛

  • Travis Travis

به راه بادیه دانند قَدرِ آبِ زُلال ... !

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ب.ظ


تو بر کنارِ فُراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلال ... !

«حضرتِ سَعدی»


مدّتی پیش در سفرم به تهران، با یکی از سه عزیزی که در این عالَم هستند گفت و گویی داشتیم مفصل. در مورد زندگی و معنای زندگی و غیره. بیشتر گفت و گویمان(که البته من بیشتر شنونده بودم به گوشِ جان) در باره «زمان و سوءمدیریت زمان و از بین رفتنِ و تلف و ضایع شدنِ عُمر بود». و اینکه چقدر در سعادت و خوشبختی و نیکبختی و شقاوت  بدبختی و سیاه روزگاری و تیره بختی ما نقش دارد. این عزیز بی‌بدیل که عمرش دراز باد!- چند روزی بود که پای به شصت سالگی(60) نِهاده بود. بارها در گفت و گو به چشم میدیدم که از ”تلف شدنِ عُمرش“ دندان برجگر و افسوس میخورد.

  • Travis Travis