تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

σκασίλα: قصه‌ای برای گفتن ندارد...

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ب.ظ


  • Travis Travis

روزها سوزد دلت زان سوزها...

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۵۶ ب.ظ


  • Travis Travis
כָּל־הַדְּבָרִ֣ים יְגֵעִ֔ים לֹא־יוּכַ֥ל אִ֖ישׁ לְדַבֵּ֑ר לֹא־תִשְׂבַּ֥ע עַ֙יִן֙ לִרְאֹ֔ות וְלֹא־תִמָּלֵ֥א אֹ֖זֶן מִשְּׁמֹֽעַ:

  • Travis Travis

چهار یازده

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۴۰ ب.ظ

גַּ֛ם אִם־יִשְׁכְּב֥וּ שְׁנַ֖יִם וְחַ֣ם לָהֶ֑ם וּלְאֶחָ֖ד אֵ֥יךְ יֵחָֽם:

  • Travis Travis

The Sea, The Sea

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ب.ظ

ازین سالها چیز زیادی در خاطرم نیست‌؛ "نزدیک‌ترین خاطره‌ام، خاطره‌ی قرنهاست". آخِرین سالها را سعی می‌کنم به‌یاد بیاورم و تصویر مبهمی مثل دریایی که در مِه غرق شده است، به یادم میآید. روزهایی که می‌دانست و می‌دانستم با اینکه تازه اندکی از پنجاه گذشته بود ولی نمیماند. وقتی که خودش گفت، دلم...‌؛ آن روزها  آرام بود یا نبود؟ مهم نبود، کسانی را دوست داشت...  وقتی که رفت، او هم یک‌سال بیشتر نماند. احساس می‌کرد دلش شکسته است، و دلِ شکسته‌اش بیتاب شد و یک روز خاموش شد...

ح، و، ژ

  • Travis Travis

إِعلانْ

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۵۵ ب.ظ

منم من‌، سنگ‌ِ تیپا خورده‌ی رنجور

منم‌، دشنام پست آفرینش‌... 

  • Travis Travis

شاید در زندگی کار درستی نکرده‌ام،  یا کاری بهتر از کمی ترجمه و شعر نوشتن نکرده باشم... آنهم تا بدهم به‌دست کسی از شدَّتِ عزیز بودن و دوست داشتنش تا لَختی شاید دلش گرم شود. همیشه هروقت سخت بیمار بوده‌ام، هروقت سخت ناخوش بوده‌ام و بدحال و... همیشه وقتی داشتم میمُردم... کاری کرده‌ام چیزی سروده‌ام یا ترجمه‌ای کرده‌ام و... گاهی با خودم میگویم کاشکی این احوال میبود ولی چیز زیبایی خلق میکردم‌—منی که هیچ هنری ندارم—، و شاید همین اندکک تنهاکار درست بوده باشد تا دل عزیزی لختی و تنها لختی گرم شود... و این احوال میبود و کار درستی میکردم... تا دلی گرم‌تر شود...  همین چند ترجمه همین چند شعر... 

  • Travis Travis

[بِدونِ ویرایِش] MA BOHEME

سه شنبه, ۵ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ق.ظ

اینقدر محزون بود که انگار داشت از شدَّتِ غم و چگالی اندوهْ در خودش غرق می‎شد. نمی‎توانست برای او و دلِ اندوه‎زده‎اش هم کاری کند. کسی که برای خودش نتواند کاری کند برای دیگری چطور می‎تواند... یادِ دوستِ عزیزِ از دست رفته‎اش و خردادِ اندوهگین هم اُفتاده بود، شبِ غمگینی که فهمید در دورها محو شُده است، و هرگز نخواهد دیدش، و هرگز ندیدش... یکی در کبودِ زمینِ این جنوبْ بدونِ دیدنِ دریا غرق شد، یکی در خاکِ غربتِ فِقْدِ عزیزانش گُم شُد، یکی در کنجِ خاک خوابیده...چشمانم تاریک‎تر شُده‎اند، و هیچ آسمانی از هیچ کویری هیچ ستاره‎ای ندارد، کویر وسیع نیست در چشمانم و آسمان از کورسویی هم خالی، دریا یخ زده است، و هیچ نسیمی حیات‎بخش نیست...

"چه نوفه‎ی ترسناکی از موجهای آب در گوشهایم؛ چه چشم‎اندازهایی از مرگِ زشت در میدانِ چشمانم! پنداشتم هزار کشتی‎ی غرق‎شده‎ی ترسناک را دیدم..." با خودش مُدام همین را می‎خوانَد...

یکبار دیگر نوشتم و به ئیمیلی که هرگز خوانده نخواهد شد فرستادم، و خواستم برای او هم بنویسم، گفتم باشد تا بعد...هرگز... هرگز... :

 

Peut-être nos meilleurs amis, ceux qui ne sont pas plus ici…

  • Travis Travis

کاوِشِ اوَّل: سِوُمین‎ بار

دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۰۴:۵۵ ب.ظ

چاپِ سوّمِ ترجَمه‎ی کاوِشِ اوَّلِ هیوم برای علاقه‎مندانِ فیلسوفْ خوشحال کننده است. کسانی کتاب را نداشتند، اینکْ می‎توانند کتاب را تهیّه کنند؛ کسانی چاپِ اوّلِ ترجَمه را داشته‎اند که، سیزده خطایِ چاپی در آنْ راه یافته بود، و کسانی چاپِ دُوُم، که یک خطایِ چاپی دارد. اگر مثلِ من‎بنده به صورت و شَکل و ظواهرِ کتاب نیز علاقهمندید، مثلِ: حروف‎چینی، صفحه‎بندی، طرحِ جلد، نداشتنِ أَغلاطِ چاپی و ... و ... ، و اینها شُما را خوشحال می‎کند، می‎توانید چاپِ سِوُم که مُنَقَح‎ترین چاپ است، و هیچ خطایِ چاپی در آن راه نیافته—یا من ندیده‎ام—، را تهیّه کنید؛ یا اگر مایل نیستید نسخه‎ی تازهای تهیّه کنید، و از خطاهایِ چاپی بی‎خبر بوده‎اید، می‎توانید به اینجا نگاهی بیندازید.

در پانزده ماه، سه‎بار ترجَمه‎ی فارسی چاپ شُده است، مجموعًا 2800 نُسخه. اینقدری که از بازارِ نشرِ ایرانْ اطّلاع دارم، چنین چیزی کم‎نظیر است؛ حتّی در نسبتْ با چاپهایِ اوّل و دُوُم و سوّمِ أَصلِ کتاب در قرنِ هجدهم نیز به‎نظرِ من کم‎نظیر است!

اُمیدوارم چاپهای بعدی نیز در آینده‎ی نزدیک منتشر شود. از اینکه کتابِ جَنابِ فیلسوفْ با ترجَمه‎ای امین و دقیقْ به فارسی ترجَمه شُده است، بینِهایت خوشحال‎ام. توفیقِ دَم‎افزونِ مترجمِ دقیق‎النَظَرِ کتاب را، از بُنِ دندان آرزومندم. 


________

بعد التحریر: خیلی دوستْ داشتم به خودِ جَنابِ فیلسوفْ نیز تبریک بگویم یا آرزویی برایش کنم، ولی با اعتقاداتی که داشتْ احتمالًا اگر می‎بود نمی‎پذیرفت!

  • Travis Travis

نوعی إِستیصال[ویرایِش شُده]

دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۰۴:۱۸ ب.ظ

در جایی از فیلمِ اؤه شخصیّتِ اصلیی فیلم میگوید: «توی زندگی هرکاری کنی به عقب برنمیگردی.» امّا اصلاً چرا باید به عقب برگشت؟ چون ایّامِ خوشی داشتهام؟ چون روزگارِ بهتری بوده؟ حالِ بهتری داشتهام؟ چون همه چیز بهتر بوده؟ من نمیدانم میشود به عقب برگشت یا نه، میشود گذشته را به حالْ آورد یا نه، یا تکّهای از آنرا که دوست(یا دوستتر) میدارم در آینده زنده کرد یا نه... و البته اضافه کنم، گاهی هرکاری کنی حال [و آینده] را هم نمیتوانی درست کنی(دارم پیشگویی میکنم؟!). افتضاحی که در آن هستی و یا فاجعهای که در آن خواهی بود... گاهی نمیشود چیزهایی را درست کرد... فاجعهای بیزمانْ انگار که بر تکْ تکِ لحظاتِ زمانْ سیطره دارد... شاید گاهی باید بفهمی چیزهایی را نمیشود درست کرد... شاید هم هیچ چیز را.. هرگز... انگار چیزهایی وقتی رُخ داد، دیگر هیچ تغییری در کار نیست... تَکرارِ بیپایانْ، إستیصالِ محض. 

 

در کتابِ جامعه نیز آمده است: "آنچه بوده باز هم خواهد بود، و آنچه شده باز هم خواهد شد. زیرِ آسمان هیچ چیزِ تازهای وجود ندارد."

  • Travis Travis