تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

عاشقی: تخیّل یا توهّم؟!

شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۵ ق.ظ


در عالَم و احوالِ عاشقی/دوستیو نمی‎خواهم بَینِ ایندو(یعنی: عاشقی و دوستی) جدایی بیافگنم و عجالةً و مسامحةً ایندو را یکی قَلَمْداد می‎کُنَم، این نُکته هست که، عاشق بایِستی ”تَوَجُّهِ“ تام به معشوق داشته باشد. امّا علّتِ این تَوَجُّه چیست؟ باید خودِ تَوَجُّه را توضیح بدهم. سیمون وِی ’عارف، قدیس، فیلسوف، متفکّر و نویسنده و فعّالِ سیاسیِ‘ عظیم‎الشأنِ فرانسوی، نَخُستین کَسی بود که، بر آموزۀ تَوَجُّه تأکید بلیغ کرد، امّا چرا چُنین عنایتی به تَوَجُّه میورزید؟!

سیمون وِی برآن بود که، از حیث روانشناختی ما آدمها خودگرا و خودگُزینیم(ایگوئیست) و طبعًا خودمان را انتخاب می‎کنیمو به اعتبارِ همین خودگروی و خودگُزینی می‎توان گفت که، ما دستخوشِ نوعی اوتیسم(در خود فرورفتگی) جبلّی و ذاتی و طبیعی هستیم، و با به اعتبار همین خودگُزینی و خودگروی و اوتیسمِ ذاتی به دیگران چندان نمی‎پردازیم، همیشه خودمان بر دیگری تقدّم داریم.  هرچقدر خودگروی و اوتیسم روانیِ ما قویتر شود، و از دیگران غفلت(ناخواسته و ناخودآگاه) یا تغافل (خودخواسته و خودآگاه) ورزیم، ”خودمرکزِ عالم‎پنداری“ ما بسط و عُمق و قُوَّت مییابد، و هرچقدر چُنین شود، ”تَوَهُّم“ در ما رُشد می‎کند، و رُشدِ تَوَهُّمکه بینِهایت برای سلامت روان و سلامت نَفْس و سلامتِ اخلاقِ ما خطرناک است(و بنظر سیمون وِی اُمّ‎الفسادِ همۀ امراض و ابتلائاتِ اخلاقیِ ماست)، یعنی آنکه، اندک اندک توانِ تَوَجُّه به دیگری و دیگران(اینجا ”معشوق/محبوب“) را از دست می‎دِهَم، دیگر نمی‎توانم از تخیّل‎ام استفاده کنم. در واقع، توهّم، جایِ تخیّل را تنگ می‎کند و برعکس. هرچقدر توهّمِ ما قویتر شود، تخیّل ما کوچکتر میشود، هرچقدر تخیّل ما بسط پیدا کند و قوّت بگیرد و پر و بال، توهّم ما کوچکتر می‎شود و کم‎جانتر. امّا تخیّل باعث می‎شود، بتوانیم به دیگران توجّهی دوصد چندان کُنیم، بتوانیم، در اوضاع‎وأَحوالی که حتّی شاید و ای‎بسا تا به حال واقعًا تجربه نکرده‎ایم، خودمان را جایِ دیگری بگذاریم، در پوست و گوشتِ و جان و روانِ او بِرَویم و با او همدردی کُنیم، کاری کند که، بعد از همدردی بتوانیم با دیگری همدلی ورزیم، و سپسِ آن شفقّت بورزیم(و شفقّت ورزیدن یعنی برای ”او“/یا ”آنْ دیگری“/یا ”دوست“ و یا ”محبوب“/”معشوق“ عملًا کاری کنیم تا از رنجِ او فی‎الواقع اندکی بکاهیم).

گُمان می‎کنم اینک، پُرروشن است که، چرا در عاشقی/دوستی باید تخیّلی قوی داشت: تا تَوَجُّهِ ما به محبوب یا معشوق پروبال بگیرد، با بالِ تخیّل میتوان بر آسمانِ معشوق پرواز کرد، و همۀ سرزمینِ وجودش را ریزبینانه و بدقّت و واقعبینانه نظّاره کرد، تا کوچکترین انحنایی که بر نازُکایِ جانش می‎نشیند را دریابیم: اگر غَمی است و یا اندوهی، اگر رنجی است و محنت و آلامی، اگر مسأله‎ای است یا مُشکله‎ای، با صمیمیّت و جدیّت و شفقّت و مهربانی واقعی و واقعبینانه، به سمتِ او عطف توجّه می‎کُنیم. اگر کاری هم نتوانیم کرد، توجّه می‎توانیم کرد، چیزی که وجودِ شکنندۀ یکانْ یکانِ ما به آن نیازی دارد فوتی و فوری و ضروری، و وجودش ضرورت زندگیِ یکانْ یکانِ ما. به یقین هرچقدر توجّه و تخیّل ما رُشد کند، و التفاتِ ما به محبوب یا معشوق بیشتر شود، اندک اندک می‎توانیم بسیاری از گره‎های بَعدی و مسائل و مشکلات بعدی‎ای که پیش میتواند آید را از راه برداریم. هرچقدر تخیّل عاشق قویتر، در نسبتِ با معشوق اخلاقیتر، و هرچه توهّم او بیش، در عاشقی از اخلاق دورتر می‎افتد.

گفتن ندارد که، این از ادب و اخلاقِ عاشقی دور افتادن، یعنی آسیب رساندن به معشوق، در توهّم ماندن، و به معشوق التفات نداشتن و یا التفاتی شاینده نداشتن نیز، آسیب به معشوق است، باعثِ رنج معشوق است. باید یاد گرفت، باید تمرین کرد، باید مُمارست ورزید، و عاشقی را هم تَکرار و تمرین کرد. عشقی که شوری در آن نیست، توجّهی در آن نیست، آسیب‎پذیر است، بسیار آسیب‎پذیر، عشقِ بی‎شور، عشقی است که التفاتِ آن به معشوق کمرنگ است، کمرنگی التفات و توجّه به معشوق، باعث رنجِ اوست(عشقِ بی‎شور یعنی عشقی تُهی از توجّه، عشقی که، صِرفًا خودگزینانه است و خودخواهانه، عشقی که سرانجامش نه تباهی روابطی عاشقانه بلکه از بین بُردن یک انسان پوست و گوشت و خوندار است: معشوق). و کیست که نداند، اگر معشوق به رنج بیفتد، عاشق نیز اگر وجدانیحتّی نیمه‎بدار، داشته باشد، رنج خواهد برد. گفتنِ دوست‎ات دارم و عاشق تو هستم، کمترین کارست، توجّه یعنی تخیّلی قوی داشتن، تخیّلی قوی داشتن یعنی توجّه. و ایندو، یعنی پرهیز از توهّم، افعی توهّم راحت می‎تواند عشقی صافی و صمیمی را از بین ببرد. و عشق موجودی انتزاعی نیست، عشق یعنی عشقِ به کَسی، عشقفِ به یک انسان که، از جنسِ پوست و گوشت و خون و روان است، انسانی که درد می‎کشد، رنج میبرد، محنت میبیند، مغموم و محزون میشود، می‎گرید، فِسُرده میشود و هیچ برایش نمیکنیم.

من این توهّم را تجربه کرده‎امو فکر میکنم هنوز هم دستخوشِ آنم، کما اینکه فرازهایی از زندگی توانسته‎ام با کوشش تخیّل و توجّه به دیگران هم تجربه کنم. هربار توهّم سیطره یافته، به تبهگنی و پلشتی افتاده‎ام و کسانی را رنج داده‎ام. و هر وقت تخیّل پر و بال گرفته، مهربانتر شده‎ام، و مهمتر: مُشفِقتر. دوست دارم، با معشوقم هر لحظه مهربانتر باشم، صمیمیتر، همدلتر، همدردتر، مشفقتر، بیشتر آغوشم مأمنش باشدو حتّی خوش دارم بگویم: مأمنتر!، حضورم مأوایش باشد نه هراسگاهش، وجودم امنیّت باشد برایش و مرهم، نه اضطراب و اَلَم و زخم و رنجِ جانِ او باشم/شوم. دوست دارم این تلاش را هر روز بیشتر کنم، این روزها تلاطم را بیشتر کرده‎ام...کاشکی جوانه‎ای بزند، حتّی اگر کوچک باشد، جوانه‎ای خُرد بر شاخه‎ای خُشکیده...کاشکی میشد من هم جراحتی کوچکی که بر قلبت نشسته استو نشانده‎ام، را مرهم شوم... توجّه و تخیّل علاوه بر دفع و رفع توهبم عاشق را شجاعتر میکند. و شجاعت در مقام و عالَم و احوالِ عاشقی فکر میکنم یک ضرورت است. ضرورتی اخلاقی حتّی.

و بقولِ آن صَدیقِ شَفیق: «اگر عاشق ترسو باشد و نتواند از معشوق در مواجهه با خطرات پشتیبانی کند شعله عشق به مرور خاموش می شود؛ زیرا در این هنگام معشوق از ناحیه عاشق احساس بی پناهی می کند».

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی