تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

هرچند خود را بیش پیدا کنم، زحمتم بیش شود ... !

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۱ ق.ظ


خطّ سیاه تا خطّی سیاه است، می‎شود بر سفیدی کاغذ دید، خطّ سیاه وقتی نباشد، یعنی نوشته نیست، یعنی قلم نیست، یعنی دستها نیستند، یعنی نویسنده‎اش نیست، یعنی همه چیز دود شُده و به هوا رفته.

شَنیده‎ای؟! خَبَر، خَبَرِ عجیبی بود، کَسی را می‎شاخته که، بنحو غریبی خودکُشی کرده! شَنیده‎ای؟ خیلی عجیب!

چطور بوده مگر؟ چه شُده مگر؟

روزی میگذشته، به "آن" گفته: «دلم می‎خواهد که با تو، شرح کنم!». پاییز شُده بود شاید، تو گویی روحی یا شبحی که بامدادی در خانه به آتشی سرما و رخوت از تن دور می‎کند، و به آغوشی گرم می‎شود، و به لبخندمهرآمیزی و نگاهی آگنده از مَحَبَّت، دلگرم؛‎ امّا مردمان گفته‎اند آنها روح بوده‎اند که دیده‎ای، خواب بوده، رؤیا دیده‎ای. پس نامه‎ها چه؟ هیچ. و حتّی شُنوده‎ایم که، انگار روزی گفته است: "دیگر نمی‎نویسم" و آنها که می‎دانستند زندگی‎اش به همین نوشتنهای گاه و بیگاه بَند بوده، می‎دانستند، هیچ خودکشی‎ای بدتر برای خودش متصوّر نبود! یک شب(مگر شبها، وقتِ نوشتن نیست؟! تنها شب است که نوشته را نوشته میکند!)، یک شب گفت دیگر نمی‎نویسم. از آن لحظه ننوشت. مدّتی بَعدتر، حتّی جسدش را هم نیافتند!

«خود بی‎ادبی است،

پیشِ شُما، شرح گفتن!».


__________________________

*منقولات همگی از «مقالات شمس تبریزی».

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی