στενῆς πύλης
اوّل دفتر مینویسد ”στενῆς πύλης “ و با خودش میخواند: ما به صد خرمن پندار ز ره چون نرویم. توأمان حسّی از آشفتگی دارد. امّا میداند «این نیز بگذرد.» باز با خودش میخواند: جریده رو که ”گذرگاهِ“ عافیّت تنگ است: و میخواهد بکوشد ازین پس، بیش از پیش جریده برود. میداند درونْ سخت متلاطم است. امّا انگار، حسّی از آرامشی غریب هم با اوست. توگویی چیزی اهمیّت ندارد-بخصوص آنچه (آنکه؟!)را که ”دارد“-، و در عین حال چیزهایی(کسانی؟!) هستند که برایش مهمّ اند. امّا بارها آزموده که ’شکوهِ‘ [جهان] همه چیز میگذرد(Sic transit gloria mundi)-، بدنهای جوان، پیر میشوند، اُمیدها، نومید میشوند، شادیها میپژمرند و فروفسرده میشوند، تازگیها، کهنه میشوند، آرامشها، اضطراب میشوند، خوشیها، ناخوشی، لذّات، اَلَم، بختیاریها، نابختیاری، مصاحبت و نزدیکی و قُرب، فراق، و دوری و بُعدْ میشود، جلوتها، خلوت، آرامشها، آشوب، تندرستی، بیماری و کَسالت، عشق، نَفرت، دوستان، دشمنان(ο φίλοι, ουδείς φίλος)، و زندگی به مرگ.... بَدَل میشود. و مگر اینهمه تغییبر و تغیّر و ناپایداری و تَکرارِ مکررات همیشه، که بنحوی ناخوشایند عادات ما میشود، این سخن را یادمان نمیاندازد که: «מה־שהיה הוא שיהיה ומה־שנעשה הוא שיעשה ואין כל־חדש תחת השמש» (=آنچه بوده باز هم خواهد بود، و آنچه شده باز هم خواهد شد. زیر آفتاب هیچ چیز تازهای وجود ندارد) (جامعه 1:9)، و چون این سُخَنِ بَس ژرف را با پوست و گوشت، و جان و دل آزموده، میداند که باید بسی آرامتر و با تأنّی و طمانینه بیشتر گام بردارد-شاید همین باعث شده است که ’تعجیل‘ را از زندگیاش حذف کند. دشواری و صعوبت و مهابت و محنت هر قَدَمْ برداشتن و هر دَمْ نَفَس کشیدن را در زندگی، بارها آزموده است؛ میداند چیزی در این دنیا نمیماند: و «آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید.» پَس راحتتر از کنار امور اینجهان میگذرد. امّا معترف است که راهی بَس دشوار و پُرخارزار دارد: Εἰσέλθατε διὰ τῆς στενῆς πύλης: از دَرِ تَنگْ وارد شوید(مَتّی 7:13). از همین روست که بر خود نهیب میزند که: «انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرَد، امّا روح[=نَفْس=ψυχὴν] خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن روحِ خود چه میتواند بِدَهَد؟»(مَتّی 16:26).
امّا
بزرگترین آموزهای که بارها و به کرّات در زندگیاش آزموده و بل به تجربه درآورده،
همان چیزی است که بنحوی غَریب همه چیز را در این دنیا بر دلِ نازُکْ امّا خطاکارش،
بَس سرد میکند. آموزهای که این روزها-که بنحو دیگری به مرگ هم میاندیشد، مُدام
در خاطرش تَکرار میشود: ؟
- ۹۵/۰۹/۰۴