تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

آنچه که مینویسم را میتوان بنحو پُررنگی در روابط عاشقانه دو نفر جُستْ و دید، امّا از آنجا که چُنین «پدیده»ای بسی گسترده‌تر از روابط عاشقانه است، آنرا به هر نوع ارتباطی میتوان تعمیم داد. پس صِرفاً از تعبیر عاشق/معشوق استفاده نمیکنم:

تصوّر میکنم که همه‌یِ ما-یا بیشتر ما-، این تجربه را داشته‌ایم که کسانی به ما «اعتماد» کنند، و عمیقترین داستانها، رویدادها، ماجراها، و ... ، و بخصوص «رازهایشان» تلخ و شیرین زندگیشان را با ما در میان بگذارند. دقیقتر: کسانی چُنان و چندان به ما اعتماد میکنند که دریچه خزائن قلبشان را میگشایند و «ناگفتنی»هایی را در میان میگذارند، گفتنِ این ناگفتنیها یعنی انکه او، مرا «محرم»، «رازدار»؛ «گوشی شنوا»، «قابل اعتماد»، «مطمئن»، و ... ، یافته است. ای‌بسا بعضِ ما این تجربه‌ را هم از سر گذرانده باشیم که بعضِ این دوستیها شکسته میشود، و یا به هر نحوی تمام میشود، چه پایانی خوب و چه پایانی بد. فکر میکنم اینجا دو نکته مهم وجود دارد: یکم: شهودِ اخلاقی من میگوید بعد از اتمامِ آن دوستی نباید هر جا نشستم پُشتِ سر آن دیگری شروع به «بدگویی» کنم. گمان میکنم سِوای «ناروایی»یِ اخلاقی چُنین کاری(=بدگویی)، اندکی عجیب است که، کسی که تا دیروز دوستِ صمیم من بوده یا معشوقِ من بوده و یا هر کسِ دیگری، و تا دیروز من در او جُز محاسن و خوبی هیچ نمیدیده‌ام ناگهان موجودی شود یکپارچه ضعف و زشتی و  ناروایی اخلاقی و ...، است( نمیخواهم به این نکته بپردازم که دیدنِ «حُسن و خوبی»یِ صرف در یکنفر نیز حاصلِ «آرزواندیشی» است!).* دو دیگر اینکه: شهودِ اخلاقی من میگوید اخلاقاً روا نیست، رازهایِ دلِ کسی را که تا دیروز من در نظر او «محلّ اعتماد» بوده‌ام بر آفتاب بیفگنم و او را «رسوا» سازم. حتّا اگر طرفِ دیگر با من چُنین کند، باز اخلاقاً به من این جواز را نمیدهد که چُنین کاری «واجدِ روایی اخلاقی» است، و من نیز بادی چُنان کنم.

تصوّر من این است که ما حتّا در زمانِ غَیاب و دوری و فراق و دشمنی نیز باید اخلاقِ قهر و دشمنی را پاس بداریم. رازِ دلِ دیگری را بر آفتاب افگندن-پس از جدایی-، به نظرم اخلاقاً قابل دفاع نیست. این تجربه‌یِ تلخی است که من سالها پیش در حقّ کس/کسانی کرده‌ام و ای‌بسا کسانی نیز در همان سالهای دور در حقّ من داشته‌اند.

 وانگهی، اگر قرار باشد اعتمادِ ما چُنین شکننده باشد که بعد از تبدیل شدنِ دوستی، به دشمنی، دیگر اثری و گردی از اخلاق برجای نماند، به نظرم باید در آنچه نیز پیش ازین بوده-روزگار دوستی- به جدّ شک کرد. عِلاوه بر آن، اگر چُنین رویّه‌ای قائم و استوار شود، آنگاه اساساً هرگونه اعتمادی از میانِ ما رخت بر میبندد. تصوّر من آنست که هم با ملاحظاتِ فضیلتگرایانه( در اینجا: قابل اعتماد بودن و فضیلت رازداری ) و هم نتیجه‌گرایانه (پیامدهای اجتماعی فاش نکردنِ راز دوست/معشوقِ سابق)، میتوان دفاعی قوی از «رازداری» به دست داد.



*آرزواندیشی(wishful thinking): یعنی آنکه: «خوش دارم که ”الف“، ”ب“ باشد، پس میگویم: الف، ب است. دقیقتر: مهم نیست که آنچه «باور» میکنم «مطابق با واقع» باشد، بل مهم آنست که من «خوش» دارم چنان به نظرم آید.

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی