نوشتهی زیر ازآنِ من نیست، علی عبدی، آنرا نوشته است؛ ولی من خیلی کم از دُنیای این ماهها باخبر میشوم. 25 نوامبر (إمسال:4 آذرماه)، روزِ بَیْنالملَلَی مبارزه با خشونت علیه زنان است، علی عبدی، مثلِ بسیار بارهای دیگر، نوشتهای نکتهسنجانه و منصفانه و اخلاقی و انسانی نوشته است. خوب است همه بخوانیم، بهخصوص مردها! شخصًا معترف هستم خشونتِ مضمر و پنهان و آشکارم زیاد و شدید است، نه فقط در نسبت با زنان که در نسبت با دیگران: کودکان، پیرزنان و پیرمردان؛ جوانان، همگِنان و ... و ... متأسفام... و اُمیدوارم بتوانم در این تمرینهای تدریجی و کمجان بهتر بشوم...
متنِ زیر نوشتهی علی عبدی است:
چهار بند به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
۱) فکر نمیکنم هیچ مردی - من، شما، یا دیگری - بتواند ادعا کند که تا به حال خشونتی
علیه زنان اعمال نکردهاست. منظورم از خشونت لزوماً خشونتهای آشکار فیزیکی، آزار
جنسی یا توهینهای زبانی نیست. بعضی از شکلهای خشونت پنهانتر است و عمومیت و مقبولیت
خود را از انباشتِ تاریخی ارزشهای مردسالارانه میگیرد. ما لزوماً نسبت به این شکل
از خشونتها آگاهی نداریم؛ مثل دست کم گرفتنِ ناخودآگاهِ یک زن به خاطر جنسیت او یا
پریدن وسط صحبت زنان به خاطر عادت به بعضی الگوهای تکاملیِ رفتاری. این به معنی
«بد بودن» مردها یا «خوب بودن» زنها نیست؛ بلکه دعوت به آگاهتربودن نسبت به امتیازها
و قدرتی است که هر انسان نسبت به دیگری دارد و مسئولیتی که این جایگاه اجتماعی برای
او میآورد.
۲) مخالفتِ مردها با خشونت علیه زنان در حضور ایشان احتمالاً کار سختی نیست و برای
گوینده اعتبار میآورد. اما واکنش در یک جمع مردانه - که شاید تحقیر زنان از ارزشهای
مشترک جمعی آن باشد - کار سختتری است. فردی که واکنش نشان میدهد و با جمع همراه نمیشود
ممکن است برچسب بخورد، مسخره شود، یا دیگران او را در آن گروه دوستی نپذیرند. اگر عمیقاً
با نژادپرستی مخالف باشیم احتمالاً وظیفهی اخلاقی و سیاسی خودمان میدانیم که در جمعی
که ایرانیها علیه افغانها یا هزارهها علیه پشتونها حرف میزنند واکنش نشان دهیم.
به نظرم رواست که برای زندگی در دنیایی عادلانهتر همین حساسیت را نسبت به رفتار و
گفتاری که خشونت علیه زنان را رواج میدهد در خود پرورش دهیم؛ به خصوص در جمعهای مردانه
که هیچ زنی حضور ندارد.
۳) هر انسانی که علیه دیگری خشونت میورزد مسئول رفتار و گفتار خود است و باید نسبت
به آن پاسخگو باشد. او میبایست جزای خطای خود را که سبب رنج دیگری شده بپردازد. در
عین حال فرد خطاکار نیز به همدلی و مراقبت و آغوش نیاز دارد. کسی که خشونت میورزد
احتمالاً مجال بروز احساسهایی مثل شرم، ترس، ناامنی و غم را نداشتهاست یا برای فرار
از خود و اثباتِ اعتبار و قدرت راه دیگری جز خشونت نمیشناسد. آغوش گشودن برای او به
معنی نادیدهگرفتن خشونتی که اعمال کردهاست نیست؛ به معنی شناختِ آن بستر فرهنگی،
اقتصادی و حتی سیاسی است که او را به سوی خشونت سوق دادهاست.
۴) کمپینهایِ کوتاهمدت و پروژهمحورِ ضد خشونت لازماند اما کافی نیستند. برای
آنکه انسانهای بهتری باشیم احتمالاً موفقتریم اگر بیشتر و صبورانهتر به آدمهایی
که خشونتدیدهاند گوش کنیم؛ اگر آزادانهتر از ترسها، خجالتها، ناامنیها و غمهامان
بگوییم؛ اگر مسألهی خشونت را امری ساختاری و اجتماعی ببینیم؛ و اگر تلاش کنیم شکل
نگاهمان به خود، دنیا و دیگری را در لحظههای زندگی روزمرهمان تغییر دهیم.