به چه کسی میگویند "بدرد نخور"؟
نمیخواهم وقتِ خوانندهی إحتمالی را بگیرم و
نمیتوانم مشاهداتم را نیز تعمیم بدهم، صرفًا میتوانم از/دربارهی تَجربهی شخصیام
اندکی عرض کنم؛ کوتاه آنکه:
به کسی که در یک سالِ نگبت که اصلًا هم شجرهی
طیّبه نبوده است و ثمراتِ نگبتتر از خودِ آن سالِ نگبت نیز، حبس و داغ و درفش بوده
است، و هوز هم مصائبِ آن سالْ گریبانش را رها نکرده و کسانی هم خوششان نمیآید با
چنین موجودی حشرونشر کنند—و البته که بهجهنم!—، و کسی که چُلاق شده است، و کسی که
به افسردگیی قویّ دچار شده باشد و به سرطانی بد مبتلاء، میگویند بدرد نخور.
نه بدرد کار میخورد، نه به درد خانواده، نه
به درد دوستی، نه به درد همسایگی، نه به دردِ همکاری، نه به دردِ معلّمی، نه به
درد معاشرت، حتّی به دردِ سلام و علیکی ساده. یا خیلی ترسناک است کنار چنین محبوس
سابق و فلاکتزدهی امروزها قدم زدن یا معاشرتی داشتن، یا خیلی غمانگیز است با یک
افسرده همراه شدن—و اصلًا چه کسی از غم خوشش میآید؟—، و یا چندشآور است با یک
سرطانی مُراوده داشتن، از بوی شاید ناخوب تا بدنِ نحیف یا متورم یا چیزهایی مثلِ
این.
بله، به چنین موجودی میگویند بدرد نخور.