تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

این روزها

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ

اینطور نیست که بیماری باعث شود ارتباط تازه‎ای با جهان کشف کنی و یا جعل کنی. اینطور نیست. بینِ تختهای سفیدِ شهرهای شمالی و شرقی و اتاقِ نمورِ      تاریک‎ام در جنوب جهان مُدام در سفرم. از تخت به اتاق. دردهایِ جسمی بیماری و رنج عاطفی‎ای که شاید بخشی از آن مربوط به جسم باشد، اینطور نیست که        چیزی داشته باشد. خانه نشین می‎شوی،  بیش از پیش. تلخکام حتّی شاید. چیزی مدام جسم‎ات را می‎فرساید، و از جانت می‎کاهد. روان ذره ذره ذوب می‎شود و یا تبخیر می‎شود و به هوا می‎رود، نمی‎دانم. امّا بیماری این را هم داشته که، بیشتر تنها بمانم. و باز با اوهام و اشباح و خیالات کودکی و ارواح مردگان مواجه شوم. با مردگان بیشتر حرف می‎زنم انگار، در این زندان که ظلمات است. چقدر دوست داشتم با محمود [درویش] در یک گور بخوابم، تا با آن صدای جادویی‎اش تا ابد برایم شعر بخواند... و بر رویاها قدم بزنیم و بر هوا قدم بزنیم و به ناممکن دیگر فکر نکنم. چقدر دوست داشتم با "او"-که نه محمود است و نه مرده بلکه زنده است-، در همینجا ناممکنهای زیادی را ممکن کنیم و چیزها و جاهای و آدمهای تازه را کشف، اما سفر بلند بود و توان من کم. رنج سفر از برای من او را هم فرسود. با مردگان بیشتر محشورم انگار با اشباح مدام حرف میزنم و از زندگی و زندگان گریزان باشم انگار. انگار هرگز از آنِ دنیای زندگان نبوده بوده ام... حرفهایم هم دارد تمام میشود

  • Travis Travis

نظرات (۱)

  • کوچه دوازدهم
  • ....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی