دستانم زیبا بود... !
سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۴ ب.ظ
باز هم دستانم آسیب دید. اینبار تنها یکیشان. مشکل جدّی
است. یک بار در کوه، یک بار در تصادف و دیگر بار تصادمی. اینبار هم -باز- تصادفی.
نوشتن حتّی با کیبرد[=صفحه کلید] هم برایم دشوار است- با یک دست که برایم غریبه است، سخت دشوار است. ولی اگر
ننویسم، میمیرم.
تو کاغذ و قلمها را آورده ای تا دوباره با دست بنویسم. گفتی درست میشود. خودت رفتی. اما انگار دستانم دارند پژمرده میشوند، فرتوت و شکسته و شکننده تر از پیش... مرگ را هم با دَست نسبتی است... !
- ۹۵/۰۵/۱۹