نوعی إِستیصال[ویرایِش شُده]
در جایی از فیلمِ اؤه شخصیّتِ اصلیی فیلم میگوید: «توی زندگی هرکاری کنی به عقب برنمیگردی.» امّا اصلاً چرا باید به عقب برگشت؟ چون ایّامِ خوشی داشتهام؟ چون روزگارِ بهتری بوده؟ حالِ بهتری داشتهام؟ چون همه چیز بهتر بوده؟ من نمیدانم میشود به عقب برگشت یا نه، میشود گذشته را به حالْ آورد یا نه، یا تکّهای از آنرا که دوست(یا دوستتر) میدارم در آینده زنده کرد یا نه... و البته اضافه کنم، گاهی هرکاری کنی حال [و آینده] را هم نمیتوانی درست کنی(دارم پیشگویی میکنم؟!). افتضاحی که در آن هستی و یا فاجعهای که در آن خواهی بود... گاهی نمیشود چیزهایی را درست کرد... فاجعهای بیزمانْ انگار که بر تکْ تکِ لحظاتِ زمانْ سیطره دارد... شاید گاهی باید بفهمی چیزهایی را نمیشود درست کرد... شاید هم هیچ چیز را.. هرگز... انگار چیزهایی وقتی رُخ داد، دیگر هیچ تغییری در کار نیست... تَکرارِ بیپایانْ، إستیصالِ محض.
در کتابِ جامعه نیز آمده است: "آنچه بوده باز هم خواهد بود، و آنچه شده باز هم خواهد شد. زیرِ آسمان هیچ چیزِ تازهای وجود ندارد."
- ۹۶/۱۰/۰۴
www.roustanews.ir