تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

مایکل سَندل فیلسوفِ اخلاق و سیاستِ امریکایی، و أُستادِ مُمتازِ دانشگاهِ هاروارد، فیلسوفی است به غایت دوست داشتنی. اوّل: آنکه انسانی است واقعاً شریف و دوست داشتنی به این خاطر که از صمیم قلب دوست دارد-و یکی از آرزوهایش اینست- که کلاسهایِ آنلاینی در سرتاسر جهان داشته باشد تا مشارکت کنندگان بیشتری از [نِقاط] مُختلف دنیا بر سر کلاسهایش شرکت کنند؛

  • Travis Travis

به راه بادیه دانند قَدرِ آبِ زُلال ... !

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ب.ظ


تو بر کنارِ فُراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلال ... !

«حضرتِ سَعدی»


مدّتی پیش در سفرم به تهران، با یکی از سه عزیزی که در این عالَم هستند گفت و گویی داشتیم مفصل. در مورد زندگی و معنای زندگی و غیره. بیشتر گفت و گویمان(که البته من بیشتر شنونده بودم به گوشِ جان) در باره «زمان و سوءمدیریت زمان و از بین رفتنِ و تلف و ضایع شدنِ عُمر بود». و اینکه چقدر در سعادت و خوشبختی و نیکبختی و شقاوت  بدبختی و سیاه روزگاری و تیره بختی ما نقش دارد. این عزیز بی‌بدیل که عمرش دراز باد!- چند روزی بود که پای به شصت سالگی(60) نِهاده بود. بارها در گفت و گو به چشم میدیدم که از ”تلف شدنِ عُمرش“ دندان برجگر و افسوس میخورد.

  • Travis Travis

خَیرٍ فَقیرٌ

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ق.ظ


امروز با خودش در خلوت زمزمه میکرد:

’وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ‘ ”من خویشتن را بی‌گناه ندارم و ندانم که تن[=نَّفْس] آدمی نَهمارِ[=بزرگ و عظیم] بدفرمایست و بدآموز“* (53:12) ترجمه خرمشاهی: «و من خود را مبرا نمی‌شمارم، چرا که نفس [آدمی] بدفرماست»

با خود گفت: ’إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ‘ ”ما بد کرده‌ایم“*و کسی نبود که به او بگوید ’اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا‘ ”آمرزش خواه گناهان ما را“*... یارانش رفته بودند، در بیابانی داغ و سوزان هبوط کرده بود، مَلجَاء و پناهی نبود، و از دستِ خویشتنِ گریزی نداشت! بر خویش قصور ورزیده، زخمهایِ قصورش بر پیکره جانش برآماسیده. بر خویش میلرزید. و خویشتنش را در حجاب از چشمان ”رب“ مییافت. هیچ آرامِ دلی نبود...!

در گوشِ ضمیر خود خواند:

رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24:28) ”گفت إِی‌بار خدایِ من از آنچ فروفرستی به‌من از بهترین به‌درویشی“**. (ترجمه فولادوند: ”و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم“)

  • Travis Travis

غُبارِ سُخَن ...

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ق.ظ

تصوّر من اینست که سخن گفتن سخت غُبارآلود است. آگنده از تیرگی و مملو از مَضار و آفاتِ عدیده. در طول زندگی بارها تجربه کرده‌ام که مسأله‌ای ساده گاه ساده‌ترین مسائل برای من، بدیهیترین نکته- با به زبان آوردن، بَدَل به معضلی شده است. هر وقت به ضرورتی هم، لب به سخنی میگشایم، احساس میکنم، غباری بر ضمیرم مینشیند. غباری که نه تنها خالی از آفتی نیست(حرف لغو و یاوه‌ای، تهمت و غیبتی، اظهار فضلی و خودستایی و گزافه گویی و اغراقهای بیهوده و غیره)، بلکه، خود آن سخن فی نفسه، در بیخ و بُن اش، حتّی اگر بی آفت/آفاتی باشد، باز هم تیرگی‌ای بر ضمیر و دل و به تعبیر مولانا «آیینه جان» می افگند و آیینه بی زنگار را مشحون از زنگار و غبار میکند. شاید تویِ مخاطب دردآشنا نیز همچون این خاطی، تجربه کرده باشی که بعد از سخنی، احساس مَلول بودن بر وجودت چیره  و مستولی میشود. این احساس مَلولی، این ملولی از سخن گفتن، ملول از دستِ خویشتن بعد از سخن راندن از کجا ناشی میشود؟

  • Travis Travis

حُزن ...

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۵ ق.ظ

به ایشان گفت:” نَفْس‌ِ من‌ از شدَّتِ حُزن‌، مُشرف‌ به موت‌ شد“ (مَرقُس:34:14)، به او [بر صلیب] گفتند:”دیگران را نَجات داد و نمیتواند خود را نَجات دهد“ (مَرقُس: 31:15)، بر صلیب گفت: ” ایلوئی، ایلوئی، لَما سَبَقتَنی[الهی، الهی، چرا مرا واگذاردی]“ (مَرقُس: 34:15).



  • Travis Travis