The Sea, The Sea
جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ب.ظ
ازین سالها چیز زیادی در خاطرم نیست؛ "نزدیکترین خاطرهام، خاطرهی قرنهاست". آخِرین سالها را سعی میکنم بهیاد بیاورم و تصویر مبهمی مثل دریایی که در مِه غرق شده است، به یادم میآید. روزهایی که میدانست و میدانستم با اینکه تازه اندکی از پنجاه گذشته بود ولی نمیماند. وقتی که خودش گفت، دلم...؛ آن روزها آرام بود یا نبود؟ مهم نبود، کسانی را دوست داشت... وقتی که رفت، او هم یکسال بیشتر نماند. احساس میکرد دلش شکسته است، و دلِ شکستهاش بیتاب شد و یک روز خاموش شد...
ح، و، ژ
- ۹۶/۱۰/۱۵