غروب را از مسافران بپرس
از دستهایم نوشتم و از دست نوشتم و امتدادِ جان. به یاد ”عشق و مرگ“ أُفتادم. تداعیها گریبانم را رها نمیکنند- میدانم بعضِ دوستان و خوانندههای احتمالی میگویند تو در ایّام گذشته فرو رفتهای(پاسخی نمیدهم و میگذرم). یادِ دوستانِ عزیزی أُفتادم که از دست رفتهاند. یکی ازین سه تن مثلِ من عادتِ مألوفش در کنار وبلاگ نویسی، کوهنوردی هم بود. دستهای بعضِ کوهنوردها سختی و نرمیهای غریبی را میشناسد.
- ۱ نظر
- ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۵