آزدی علم و احترام به حقوق انسانها
دوستی دارم ریاضیدان. از آن کسانی است که آمیزهیِ علم و اخلاق است. این دوست عزیز، اخیراً عکسی را در اختیارم گذاشت. این عکس را هم دوستِ دیگری از سر درِ دانشگاهِ وین* –در اتریش- گرفته است. خواسته شد با آن أَندِک زبانی که میتوانم خواند، ترجمکی بکنم از آن عکس.
وسوسهیِ من برای انتشار این کارکِ خُرد، چیزی نبود جز ”بصیرتی“ و ”تذکار“ نکتهای.
بصیرتی است در این پیام. بصیرتی که روزگار ماتمزدهیِ ما انسانهایِ ساکنِ سدهیِ بیست و یکم را قویّاً شبیه به روزگارِ انسانهای ابتدایِ سدهیِ بیستم نشان میدهد. تذکار را بعد ازین در پائین نوشته میآورم.
اکنون آن متن و ترجمکِ چون منی:
Für die Freiheit der Wissenschaft und die Achtung der Menschenrechte.
Gewidmet den Angehörigen der Universität Wien, die aus rassistischen Motiven, auf Ground ihrer Weltanschauung oder Zugehörigkeit zu einer religiösen oder sozialen Gruppe oder wegen ihres Eintretens für Demokratie und ein unabhängiges Österreich verfolget oder vertrieben wurden.
In tiefer Betroffenheit
Universität Wien
برای آزدی علم و احترام به حقوق انسانها.
اهداء شده به اعضای دانشگاه وین که به انگیزه های نژادپرستانه، بدلیلِ باور و یا عضویّتشان در گروهی دینی و یا اجتماعی و یا تعهدشان به دموکراسی و اتریشی مستقل، مورد آزار قرار میگرفتند، و یا بیرون رانده شدند.
با اندوهی عمیق
دانشگاه وین
تذکار:
فصلِ
نخستینِ کتابِ ’دردِ جاودانگی‘ نوشتهیِ میگوئل ده اونامونو[=میگل دِ اونامونو]**
فیلسوف و متفکّر عظیمالشأنِ اسپانیایی، نامی دارد تأملبرانگیز. نامِ کتاب در
کنار نام این فصل بتنهایی جایِ درنگیدنِ جدّی دارد. نامِ فصل: ”انسانی که گوشت و
خون دارد“. در نخستین سطر این فصل، از نمایشنامه نویسی رومی[=پوبلیوس ترنیتوس آفر]
جملهای نقل شده است: ’من انسانم و هیچ چیز انسانی با من بیگانه نیست‘. میگوئل ده
اونامونو، دغدغهای دارد. او دلنگران هیچ چیز نیست جز ”انسان“. همینکه این کلامِ
نمایشنامه نویس رومی را نقل میکند، پاسخی میدهد و مینویسد: و من خوشتر دارم بگویم:
”من انسانم و هیچ انسان با من بیگانه نیست“. فرقی است بین ایندو به تعبیر قرآنی
بُعدی است مثل « الْمَشْرِقَیْنِ
وَ الْمَغْرِبَیْنِ». یکی از ”چیزهای انسانی“ سخن گفته و دیگری از خودِ ”انسانی“
که ”بدن دارد و پوست و گوشت و خون“. نمیتوان و نباید انسان را وسیله و ابزاری کرد
برای چیزی(این ادّعای من البته طنینی کانتی دارد!). برای هیچ چیز. حتّی
ارزشمندترین چیزها. حتّی علم. من از تقدّمِ تعبیر ’برایِ آزادی علوم‘ بر ’حقوق
انسانها‘ احساسِ ناخوشایندی دارم. آیّا این تقدّم این ادّعای ضمنی را هم در خود
دارد که آزادی علوم از حقوق انسانها مهمتر است؟! وانگهی، در تاریخ کم نبوده که
برایِ این ’حقوقِ انسانی‘ جنگ کردهایم و ’انسانهای گوشت و خوندار‘ را ’کشتهایم‘.
یک بار برای عقیده، یک برای برای ایمان، یک بار برای دموکراسی، یک بار بنامِ شرق،
یک بار بنامِ غرب، یک بار بنامِ دین، یک بار بنامِ سکیولاریسم، یک بار بنامِ
تروریسم، یک بار بنامِ چه و چه ...
شایسته نیست که انسان فِدای چیزی شود. هیچ چیز. انسانهای انضمامی و پوست و گوشت و خوندار از همه چیز مهمترند
بعد التحریر: بنظرم میرسد میتوانم این ادّعا و حکم را در مورد موجوداتِ دیگر هم ابراز کنم. امّا از حوصله خارج و دستِ راستم ناتوان!.
.....................................
*لابُد نامِ دانشگاه وین و حلقهیِ وین-که بعضیشان عضو همان دانشگاه هم بودند- شَنیدهاید(التبه محل دیدارها همه در دانشگاه وین بود). فَحوای پیامی که در متنِ این عکس آمده، اشارتی دارد به روزگار تیره و تاری، که در ابتدایِ سدهیِ بیستم، رقم خورد. جنگ، نژادپرستی، عقیدهپرستی(به تعبیرِ آلدوس هَکسلی)، تعصّب و جزمیّت، و قدرتطلبی، همه و همه، باعثِ چنین چیزهایی است. یادمان رفت که مهمترین چیز، همین انسانهای پوست و گوشت و خوندار هستند، نه هیچ چیز دیگر. نه علم، نه عقیده، نه هیچ چیز دیگری. آنهمه محنت و رنج، هیچکس را نمیشناخت. نه دانشمند و نادانشمند، نه فرهیخته و نافرهیخته، نه عامی و عالِم، نه زن و مرد نه پیر و جوان، نه کودک و نوزاد، نه متدیّن و نامتدیّن، و نه هیچ چیز و هیچکس دیگری نمیشناخت و نمیشناسد.
میشود گفت، که بیشتر ذهنهای بزرگ(تقریباً همه مرد!) سدهیِ بیستم در این حلقه جمع میشدند و یا –از هر جایِ جهان- با اعصاء حلقه وین رفت و آمد داشتند و در جلساتشان شرکت میکردند. اعضایِ حلقهیِ وین، علیرغمِ تفاوتهای دینی-نژادی و فرهنگی، و حتّی بعضی اختلافات سیاسی، امّا همگی، به جدّ پایبند به ارزشهای عصر روشنگری بودند: طرفدار دموکراسی، آزادی، عقلانیّت، علمگرایی، حقوق بنیادین انسان.
** درد جاودانگی، نوشته: میگل د اونامونو، ترجمهیِ بهاءالدین خرمشاهی، نشر ناهید، ص32.
- ۹۵/۰۵/۲۰