موعظه: صمیمیّت و محرمیّت شاید این نباشد
خوب است جایی از آنِ خود داشته باشیم: میتوانی خلوت کُنی، و از هیاهوی زمان و دُنیا و آدمهای غریبه[و گاه آشنا حتّی] لَختی کناره بگیریم. خوب است جایی از آنِ خودم دارم. حالا، اگر دوستی عزیز(عزیزترین دوست)، جایی از آنِ خود نداشته باشد، میتواند بیاید اینجا--که لابُد بخشی از آنْ از آنِ او نیز هست(و فکر میکنم آنها که عزیزند بخشی از چیزهایی که داریم مالِ آنها نیز هست)--، و اندککی از هر آنچه که پُشتِ درِ اینجاست، فارغ شود. بیاید و بنشینیم و یکدیگر را ببینیم، با هم بخندیم، و گاهی یکیمان بزند زیرِ گریه، و نپرسیم چرا گریه میکنی؟
صمیمیّت و محرمیّتْ این نیست که، همه چیز را بدانیم، و یا بگوییم؛ این نیز هست که، چیزهایی نگوییم و ندانیم، و از نگفتنِ یا ندانستنِ آنها، آنجا، نزدِ آن کَس، احساسِ امنیّت و آزادی، داشته باشیم(امنیّت و آزادی نیز، همیشه این نیست که چیزی بگوییم یا کاری بکنیم)، و از نشنیدنِ آنها حسّ نکنیم که صمیم نیستیم و یا غریبه بحساب آمدهایم. اگر اقتضاء صمیمیّت و محرمیّت هم نباشد، اقتضاءِ ادب و احترام، این هست که، اصرار نکنیم در گفتنْ و ... .
حالا اگر موقعیّت و وضعوحال بغرنج است و دوستی پریشانأحوال، شاید بهتر باشد بهجای اصرارِ بر گفتن و محرم دانستن، صرفًا باشیم. گاهی صِرفِ بودن هم خودش کاری است، همچنان که گاهی باید بروی و بگذاری تنها باشد.
اگر اقتضاء صمیمیّت و محرمیّت هم نباشد، شاید اینها نیز، یک وَجهِ [اقتضاء] حُرمت به دیگری باشد.
- ۹۶/۰۹/۲۰