خَیرٍ فَقیرٌ
امروز با خودش در خلوت زمزمه میکرد:
’وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ‘ ”من خویشتن را بیگناه ندارم و ندانم که تن[=نَّفْس] آدمی نَهمارِ[=بزرگ و عظیم] بدفرمایست و بدآموز“* (53:12) ترجمه خرمشاهی: «و من خود را مبرا نمیشمارم، چرا که نفس [آدمی] بدفرماست»
با خود گفت: ’إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ‘ ”ما بد کردهایم“*و کسی نبود که به او بگوید ’اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا‘ ”آمرزش خواه گناهان ما را“*... یارانش رفته بودند، در بیابانی داغ و سوزان هبوط کرده بود، مَلجَاء و پناهی نبود، و از دستِ خویشتنِ گریزی نداشت! بر خویش قصور ورزیده، زخمهایِ قصورش بر پیکره جانش برآماسیده. بر خویش میلرزید. و خویشتنش را در حجاب از چشمان ”رب“ مییافت. هیچ آرامِ دلی نبود...!
در گوشِ ضمیر خود خواند:
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24:28) ”گفت إِیبار خدایِ من از آنچ فروفرستی بهمن از بهترین بهدرویشی“**. (ترجمه فولادوند: ”و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم“)
_________________
پانوشت:
یکم: ارجاع/ارجاعاتم به متون قُدما و آثار کُهن، چیزی نیست جز از سر مِهر به زبانِ مادری (سخنم نه از سر وطنپرستی است و نه هیچ چیز دیگر صرفاً بیان عاطفهای است که نسبت به این زبان دارم. عاطفهای که بخشی از وجودم را ساخته، به هیچ وجه قائل به این قول و مدّعا نیستم که زبان فارسی یگانه است و یا برترین و غیره. زبانی است در میان زبانهای دیگر با همه کاستیها و نُقصانهایش ). برای من زیبایی این زبان، زیبایی نظم و نثر کسانی که وامدار آنهایم، دلنشین است. هم از کلامِ این کسان لذّت بردهام و هم از علم و معرفت نهفته و تنیده شده در کلامشان چه بسیار توشه اندوخته و بهره برده و آموختهام. هر چند در خواندنِ قرآن یا شعر و یا عهد عتیق و جدید و آثاری ازین دست، بی هیچ گفت و گوی، هیچ ترجمهای نمیتواند جایِ اصلِ متن را بگیرد. اگر همّتی باشد و حتّی دست و پا شکسته اصل عربی را بخوانیم، هم لذّت جمالشناختی و یا زیبتاشناختی و تذوقیاش، برایمان دو چندان میشود و هم بهره بیشتری میتوانیم برد: وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.
دوّم: علامت (*) ارجاع به ترجمه میبدی در قرن ششم هجری دارد. نسخه چاپی این اثر گران به سعی و اهتمامِ علی اصغر حکمت منتشر شده است.
سوّم: علامت (**) اشاره به ترجمهای ناشناخته از موزه پارس شیراز، مربوط به-با احتمال- اوائل قرن پنجم هجری دارد که به کوشش علی رواقی و به سال 1355 هجری خورشیدی(یا 2535شاهنشاهی چنانکه در مقدمه مصحح ذکر شده است)، نسخه چاپی آن منتشر شد).
- ۹۵/۰۵/۰۲