لا تتلکَّأ!
چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۵۰ ق.ظ
... یصحو على
کسَل الفجر. یعزف لحناً لموتسارت.
یفکِّر فی رحلة الفکر عبر الحدود
وفوق الحواجز....
یلعن مستشرقاً
یُرْشِدُ الجنرالَ الى نقطة الضعف
فی قلب شرقیّةٍ. یستحمُّ. ویختارُ
بَدْلَتَهُ بأناقةِ دِیکٍ. ویشربُ
قهوتَهُ بالحلیب. ویصرخ بالفجر:
لا تتلکَّأ!
____________
....رو به بامدادی کسالت بار بر می خیزد
آهنگی از موتسارت می گذارد
به سفر اندیشه ها فراتز ار مرزها و موانع می اندیشد
و نفرین می کند مستشرقی را که ژنرال را به نقطه ضغفی
در دل زنی شرقی رهنمون می شود.
دوش می گیرد و لباسش را انتخاب می کند
به آراستگی یک خروس،
و قهوه اش را با شیر می نوشد.
و به سپیده نهیب می زند:
طلوع نکن!
- ۹۶/۰۸/۲۴