موعظه ای برای خود: مقام بیمار/مصیبت زده بودن
سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۲۹ ب.ظ
وقتی کسی به بیماری جسمی و یا روانی مبتلاء می شود، و یا به مصیبتی دچار می آید، بیماری اگر کاهنده باشد، و مصیبت اگر ویرانگر و باعثِ تلاشیِ تار از پودِ نسیجِ جان، بسا چیزها که می تواند از بیمار/مصیبت زده بگیرد، بیش از آنچه تا همین الان گرفته: سلامتی جسم و یا روان که ناگفته پُرپیداست؛ اما می تواند شغلش را هم بگیرد، دوستانش را، خویشانش را، محبوب یا عزیزترین کسانش را؛ و یا اگر از کف هم ندهد، بنحو جدّی موقعیّت شغلی اش را به خطر اندازد و روابطِ صمیمانه و رفیقانه دوستی اش را متزلزل کند. وقتی بیمار/مصیبت دیده مدام در تعب است و احیاناً دارد ناله هم می کند و ناله کردن و اینکه درد می کشم و رنج می برم را مکرراً تکرار و تأکید کند، هرچند بی تاب شده باشد ای بسا خُسران و رنج او را بیشتر کند و رنج مضاعف ببرد. توجّه دارم که، این کفّ نَفْسْ و کنترل خویشتن و ... ، ای بسا از شدّت دردهای جسمانی و یا رنجهای روانی در اختیارش نبوده باشد(و فکر می کنم غالباً هم همینطور است). بیمار/مصیبت زده نخواسته مبتلاء شود، نخواسته اینقدر درد بکشد، نخواسته اینقدر رنج ببرد، نخواسته حالا که مبتلاء شده مرزهای تحمّل و سقفِ توانش اینقدر--کم و کوتاه--، باشد که هست(شاید بیمار آرزو کند که ای کاش توانم بیشتر می بود، صبوری ام، و تحمّل و ... بیشتری می داشتم). بیمار/مصیبت زده نخواسته اینقدر وضعش نامطلوب شود. نالیدنش روشن است، ولی اگر بتواند تا حدّی "تمرینِ" خویشتنداری کند، جلوی نالیدنهای مکرر را بگیرد و از هزار یکی بگوید بهتر است هم برای خود و هم نزدیکانش که حلقه یِ عاطفی حمایت از اویند(چه کار مُحالی میخواهم!). حلقه ی نزدیکان و دوستان صمیمش با دیدن و اطّلاع از حال و وضعش به اندازه کافی رنج عاطفی می برند، حالا اگر نالیدن و ضجه بیمار را هم بشنوند، آستانه تحملشان کمتر می شود. آدمی تحمّلی دارد. و سقف و آستانه ای!
بخصوص این اعتراض به بیماری، این درد را بزبان آوردن و ... اگر شدّتش زیاد شود این خطر نیز هست که، بیمار "طلبکارانه" فریاد برآورد، و آه بکشد و ... .
تصوّر خامِ ناسخته و ناپخته ام این است که، دیگران هرچند درد بیمار را ندارند و رنجش را نفهمند، ولی اینقدر بالغ هستند--یا غالباً واجد چنین بلوغی هستند/ یا من چنین تصوّر میکنم--، که بدانند "تویِ" بیمار درد و رنجی میکشی شاید وصف ناشدنی(همین میزان از اطّلاع نیز کافی است اگر اساساً اطِلاع لازم بوده باشد). همین تفطن کافی است. اگر ناله میکنی از درد و رنجت، کمی هم جلویش را بگیر. تمرین خویشتنداری در همین شرایظ "سختی" که "مرزهای بهنجار" و عادّی "زندگی روزمره" به هم ریخته است مهم است. در شرایط عادی و روزمره و بهنجار، کار چندان سخت و دشواری نیست سامان امور را در دست گرفتن. اینقدر نگو و ننال. اینقدر نگو درد دارم و حالم خوب نیست. اگر میخواهی مهر و محبت و شفقت نزدیکانت، آنها که عزیز میداری بیشتر "بماند"، تو نیز وظایفی داری و این کیی از آنهاست. تو نیز باید کاری کنی. کار منِ بیمار یا منِ مصیبت زده نباید فقط این باشد که آه و ناله کنم، هرچند واقعاً دردی وصف ناشدنی داشته باشم؛ حرفم غریب است؟ فکر نمی کنم. وجود و حضور عزیزانِ صمیم نباید بهانه شود تا "مدام" نق بزنی و غرولند کنی و ناله سردهی. گاهی حضور دیگران بهانه هم می شود برای این کارها، بخصوص اگر آدمی باشی ضعیف. و این خوب نیست: دیگری تحمّلی دارد. او هم به اندازه کافی رنج می کشد، بیشترش نکن!
هرچقدر هم درد و رنج بی تابت کند و تحمّلش ناممکن: ولی تو را به هر چه ... کمی زبان به کام گیر!
- ۹۶/۰۶/۱۴