فرودگاه...
ساعت 21:30 از یزد به تهران پرواز داشتم، تهراننشین نیستم، تهران نیز تنها سر راهم بود، یزد هم از برای دیدن دوستانی مهربان. دو ساعت بعدتر از وقتِ پرواز، در بلندگو اعلام شد، پرواز ما تاخیر دارد! ساعتِ 5 صبح هم از تهران به شهر دیگری بلیت پرواط داشتم.
رفته طبقه بالا، دفتر مربوطه. از اوضاعواحوال پرسیدم که چه شده، مسؤول مربوطه به آرامی توضبح داد: مشکل فنی دارد، نشتِ روغن. تیم فنی اینجا( فرودگاه یزد)، گفته مشکل مرتفع نشده است، خلبان میگوید نمیپرد-نپریدن بحاطر مرتفع نشدن مشکل فنی هواپیما نشان از وجدانِ خلبان دارد؟ بنظرم تا حدودی! -، دفتر فنی تهران گفته شما پرواز کنید، اما خلبان زیر باز نمیرود و گفته از تهران باید نامهی پرواز بدهند، تهران نامه پرواز نمیدهد. انگار خلبان بخواهد از خودش سلبِ مسوولیت کند، با نامهای از تهران.
مردم صدایشان بلند شده، مسوولی که من با او صحبن میکنم، با ادبمندی پاسحگست، انگشتانش میلرزد، میبینم و میشنوم که مدام با بیسیم و تلغن با مسوولین مخنلف صحبت میکند، و میشنوم که هیچکس پاسخگو نیست و تصمیمی گرفته نمیشود-صدای بیسیم بلند و تلفن بر بلندگو. اعتراض به ایشان که با مسوولیتمندی پاسخگوست وجهی ندارد.
عدهای از مردم با کلافگی خواهانِ تغییر پروازاند، میگویند بگوسید از تهران هواپیمایی بیاید، عده ذیگری میگویدن بلیت برای فردا بدهید، عدهای میگویند جایی نداریم: همه از چهل سال گذسته و همه جنس مذکر، عدهای میگویند کار داریم فردل و باید یا با همین پرواز برویم( استدلالشان اینست که وقتی« تهران » گفته بپرید، باید رفت)همین آدمها سعی میکنند دیگرانی هم ترغیب کنند و همراه خودشان، عدهای میخواهند بلیت را لغو( کنسل)کنند ولی با نگرانی میپرسند چقدر از پلمان کم میشود؟( روشن است از حقوق اولیهشان بیخبرند و نمیدانند اگر خود دفتر هواپیمایی هم لغو نکند، دو ساعت تاخیر حکم همان لغو دفتر را دارد و کل پول را باید برگردانند. )، همینها بیشتر و راحتنر ترغیب میشوند سوار هواپیما بشوند و...، من به کسانی - از مسافرین-، که سعی میکنند این آدمها را تزغیب به سوارشدن کنند حرف میزنم که نباید با جان دیگران بازی کرد وقتی آشکار هواپیما مناسب نیست، تو نمیدانی شاید چند هزارتومان بزایشان مهم بوده باشد و جانشان بخطر بیفتد. آنها هم تندی میکنند و من پاسخ میَدهم، با بعض مسوولینِ مسوولیت نشناس نیز صحبن میکنم و کمی مشاجره میشود... در بین کسانی که گفتم، خانمها همه-اینجور که میشد فهمید-، کسی یا کسانی در یزد داشتند، آقایات نیز؛ اما دو دختر جوان هم هستند یکی آمده به دفتر هواپیمایی-یکی با صورتی جواتتر و بسیار زیبا با یکی از مسوولین صحبت میکند و من میشنوم - همه در اتاق کوچکِ دفتر هواپیمایی به هم فشرده شدیم-،میگوید ما مسافر بودیم، جایی ندازیم، هتلی جایی بدهید لطفاً، مسوول پیرمردی از حدوداً پنحاه ساله با لحنتی به دور از نزاکت و ادبمندی گ نامهربانانهمیگوید ما مسوول نیستیم، اگر ترانزیت داشتید جا میدادیم اما چون اینحا مبدأ است، نه. دختر آنقدرها از حقوق اش شاید مطلع نباشد و جسارت کسی مثل مرا هم نداشته باشد؛ با نزاکت میگویم من اط قوانین اینقدرها سر در نمیآورم، ولی ظاهرًا این خانم و دوستشان جایی ندارند-و در دل میگویم شاید پولشان هم برای هتل نرسد پیشبینی این گضع که نکرده بودند و هزار چیز دیگر-، چرا نه چونان جق بلکه محبت نمیکنید و تلفنی نمیکنید به مسوولین ذیربط حایی به ایشان بدهند تا پرواز بعدی که میتوانند برگردند؟ نمیپذیرد، و کمی جر و بحث من با ایشان...
به دختر جوان میگویم به دوستتان بگویید مه جای هست، ور بین دوستانِ من در یزد دو خانم مهربان هستند که خواهرند و َطبقه پایین خانه پدری-مادریشان زندگی میکنند، الان صحبت میکنم اگر مایلید رضایت دادند برگید پیش ایشامه. دختر پذیرفت. دوستان من نیز، ولی دوست این خانم حوان نپذیرفت. کاملاً حق میَدهم، مرددی با عصا و تیپی شاید برای بعضی فرنگی و ملاهی بزرگ و مگهایی کاملا ریخته و هیبتی ترسناک، و البنه و مهمتر ناشناخته چنین پیشنهادی بدهد، قدری غریب است.-این مشکلی است فهم شدنی هرچند کاشکی اینطور نمیبود.
دختریزن بودن در اینجا گرفتاری کم ندارد، ظاهراً یکیاش همین امور... نوع برحورد با دختر جوان - در نسبت با دیگران که سنشان بیشنر بود-، بسبار متفاوت بود و دردناک... یعنی مای خوابی نمیتوانستند تهیه کنند....؟
- ۹۶/۰۵/۲۸