تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

گزارشِ روزان و شبان

يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۶ ق.ظ

 بیدار شدم، کمی موسیقی گوش دادم: نینا سیمون، چیزکی خوردم، و بعد هم چای و .... ، را آماده کردم و شروع کردم چای نوشیدن و کتاب خواندن. هوا خیلی خوب بود، برای من خُنَک و دلنشین. ساعتی باران بارید-دو روز بود که بارانکی جسته و گریخته بر سر شهر باریدن گرفته بود-، دلم خوش شُد که احتمالاً بروم لبِ ساحلْ باران همچنان ادامه داشته باشد. وقتی که رفتم تاکسی بگیرم، گمان نمیکردم اینقدر زود تاکسی یافت شود. به ساحل رسیدم، ساحل شگفت‎زاری بود! تجربه‎یِ معمولْ این است که اُفُقِ دریا یعنی محلِّ تلاقی دریا و آسمان. امّا آسمان این روز دو اُفُق داشت: یکی: اُفُقِ معمول و از پیش بارها تجربه شده، امّا برای من بسیار شکوهمند، و زیبا مثل همیشه، دومین اُفُق:  خطِّ ابرهایِ کومولوس بود که بر فراز اُفُق معلّق مانده بودند. آفتابِ پاییزی-که بسیار زیباست، و اصلاً در این شهر آفتاب و زیباییهایش را تنها در ماه‎های خنک و نسبتاً سرد میشود تجربه و احساس کرد-، پُشتِ خطِّ اُفُقِ ابرها پنهان شده بود، گاهی ابرهای اندک فضایی و مَجالی برایِ تابشِ نورِ قرمزِ غروبِ بشکوهِ خورشید، فراهم میکردند، و گاهی نیز نه. هر چه بیشتر به سمتِ غروب میرفتیم، مَجال بروز و ظهور نور قرمز و شگفتِ خورشید بیشتر میشد. کشتیها در جاده‎ای دریایی در حالِ عبور و مرور بودند. گاهی نورِ خورشید طلایی میشد و بر سطحِ آب میتابید، خطّی طلایی از اُفُقِ ابر، بر سطوح امواج کشیده میشد و نازُکای پوستِ پر از تلألؤ امواج را مشعشع میکرد. مرغانِ دریایی‎یِ پیر و جوان داشتند پرواز میکردند، مرغانِ بسیاری بر آرامِ آبْ لمیده بودند، موجکها نیز بسانِ گهواره‎ای تکانشان میداد-شاید خواب ربوده بودشان! آب دریایِ خاک‎آلود، بسیار شفاف شده بود، باران که میبارد، غُبارِ آب فرومینشیند، و شفافیّتی بی بدیل جایِ آنرا میگیرد. موج بر صخره‎های ساحلی، آرام خودش را میکوبید، گاهی نیز-هرچند موجهای کوتاه بودند-، در همان کوتاه قدّی به محکمی خود را به قلبِ صخره‎ها میکوبیدند. صخره‎ها داشتند میتپیدند، و انگار من داشتم صدایِ تپش صخره‎های ساحلی را در نجوای موج و مرغانِ دریایی به وضوح میشنیدم. صدایِ آرامِ موجها، رنگِ سبزِ جلبکهای چسبیده بر کف دریا، شفافیّت خیره‎کننده آب دریا بعد از باران-که شگفت‎انگیز است-، همه و همه مرا در حال و هوایِ خوشایندی غوطه‎ور میکرد. همان کرانه که نشسته بودم، سه سربازِ جوان آمدند و پرسیدند کارت تلفن میدانی کجا باید تهیّه کرد؟ هرجا میگردیم، چیزی نمی‎یابیم. دستِ بر قضا من همین چند روز پیش به توصیه دوستی برای کاری، رفته بودم کلّ شهر را برای یافتن کارت تلفن جست‎وجو کرده بودم. و میدانستم تنها یک جا میشود، چنین چیزی یافت. آدرس را تقدیم کردم. اندکی بعدتر، سه سرباز دیگر آمدند و گفتند میتوانی از ما عکس بگیری و برای ما الان با ایمیل و یا چنین چیزی بفرستی؟-گوشی‎ای که همراه داشتند دوربین نداشت-، گفتم الان اینترنت ندارم، ولی رفتم خانه-اگر عجله ندارید-، میفرستم برایتان. عکسها را گرفتم، حسابی خوش و بش کردیم، و ... ، و در نهایت خداحافظی. شب آمدم خانه، عکسها را فرستادم. اندکی بعد آقایی آمد، از پنجاه گذشته بود، با من سلام کرد، و پاسخ دادم، از زندگی اندکی صحبت کرد. منتظر همسرش بود، یک همصحبت میخواست. دو تا دختر نزدیک من بر لبه ساحل نشسته بودند، قریب به یقین بالغ بر 22 داشتند-این یک حدس صرفاً تجربی است و نه بیشتر-، سه پسرک که کلاس دهم یا یازدهم بودند-از چهره و تیپشان میشد حدس زد-، با موتوری دقیقاً پُشتِ سر این سه دختر بودند-کمتر از دو متر فاصله داشتند-، و مُدام ایندو را آزار میدادند. ساعتی دیگر، قایقی به صف پرندگان یورش بُرد، و پرندگان برخاستند و رفتند. بلند شدم، و هنوز آسمان و دریا و اُفُق بَس زیبا بود، و هوا واقعاً دلچسب. از میان محله و ساختمانهای قدیمی شهر گذشتم، به خیابان اصلی همانجا رسیدم. رفتم پیش ساندویچی‎ای که میشناسم و از او چیزی گرفتم و خوردم و درباره هنر و زیباییهای امروز گُل گفتیم و گُل شنفتیم. برگشتم خانه و به گیاهِ کوچک و دوست داشتنی آب دادم. مجدد کتاب خواندم. سیراب شدم.

  • Travis Travis

نظرات (۱)

مطمئنا یکی از زیباترین توصیف هایی بود که میشد از آسمان و دریا و غروب امروز داشت؛ و اون دومین افق امروز، واقعا زیبا و بی نظیر و عالی بود.
پاسخ:
ممنون سوده جان. و خوشحالم واقعاً از اینکه هم "دومین اُفُق" را دیدی و هم اینکه این تجربه خوب را داشتی. واقعاً غروبِ غریبِ خوبی بود.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی