تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

 از دورترین خاطره‎ای که به خاطرم خطور میکند، تا نزدیکترین خاطره‎هایم، یکی از اصلیترین و اصیلترین تجاربِ زیسته‎یِ من، تجربه ”از دست دادن“  بوده است. اینکه مُدام در زندگی در حالِ از دست دادنی، چه از دست دادنِ چیزها، و چه کَسان(=اشخاص)، به نظرم تجربه‎یِ تلخی است، امّا بصیرتی هم دارد و آثار و نتائجی نیز. توگویی قرار است همه چیز و همه کس روزی بروند، همه چیز و همه کَس رو به افول و روی در غروب دارند، همچنان که روزی آمدند و به کف آوردمشان، روزی نیز خواهند رفت. اگر درست زندگی نکرده باشی و یا بدشانس بوده باشی و چیزها و کسان پیش از آنکه بتوانی چنان که باید، ازشان برخوردار شوی، از کف رفته باشند، آنگاه حسرتی بر دلت مینشیند. امّا بیش از حسرت، این فکرت در ذهن و ضمیرم جاگیر شده است که، همه چیز در حالِ از دست رفتن است... اینکه همه چیز در حالِ از دست رفتن است، دلِ آدمی را حسرتناک میکند، و این فرق میکند با اینکه بپذیریم که چیزها و کسان ماندگار و پایدار نیستند«هر چه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود» امّا به نظرم بیش از این است، چیزها و کسانی هم که سخت و استوار نیستند دود میشوند و به هوا میروند-یعنی همه چیز و همه کس بالقوّه میتوانند مشمول این حکم کلّی بشوند. پذیرش نامانایی و ناماندگاری و سُستی و نااستواری و تزلزل در جهان، ”حسرت‌زُداست“ (و این به نظرم میرسد بصیرتِ خوبی است، چه آنکه رشته اُمید را از دنیای بیرون از من میبرد و بیم و اُمیدهای بسیاری را در من میزُداید)، امّا احساسِ از دست رفتن ”حسرت‎زاست“.... من احساس میکنم بین ایندو در تلاطم‎ام... و حتّا گاه هر دو با هم در من حاضرند.

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی