آخِرُ نَوْرَسٍ
از میانِ نامهها:
از «سودان» برگشته، رفته به «مراکش»، از نامههایِ آن روزها، و چند تماس شنیداریای که داشتیم، میشد غُبار خستگی را بر کلمات و صدایش شَنید. از مراکش هدیتی فرستاد، حتّا پاکتی خالی هم از او، شادیبخش بود. همین که سلامت است، باعث خوشحالی بود. امّا نازُکای جانِ لطیفاش را سختیها فرسوده بود. آن روزها، عربیاش بهتر از گذشته شده بود. برایش شعری نوشتم، و فرستادم. زنگ زدو گفت خوش دارم ترجمهاش را بشنوم از تو:
آخِرُ نَوْرَسٍ / قَرَأَ الشَّواطیءَ جالِسٌ/
قُربی،
و أَوَّلُ نَوْرَسٍ/ کَتَبَ الشَّواطِیءَ جالِسٌ
آخِرین مُرغِ دریائیْ
که ساحلها را خواند
نزدیک من است،
و أَوَّلین مُرغِ دریائیْ
که ساحلها را نوشت
نَزدیکِ من است.
ماهی از ماههای 2004
شاعر: «ادونیس»، بخشی از شعر بلندِ: اسماعیل.
...............
*عربها از «نَوْرَسٍ» معانی عدیدهای مُراد میکنند. یکیاش پرندهیِ بهاری است. و یا پرندهای که بهار اروپایی را بشارت میدهد. برای همین برای مرغ ماهیخوار یا مرغ دریائی «زُمَّجُ الْمَاء» را هم دارند. امّا چون در اینجا از صیغه جمعِ «شاطی»[=شواطی] (برای: ساحِل.) استفاده کرده، همان مرغ دریایی را باید گذاشت- البته تا جائی که عربیدانی ناچیز این ضعیف العقل قد میدهد.
- ۹۵/۰۷/۲۱