بیحوصلگی
در نامههای «نیما یوشیج» نامهای آمده به یک دوست. بخشی از آنرا اینجا میآورم:
تهران
عصر 28 دلو 1300
دوست مهربان
همین حالا که این را مینویسم یک شماره روزنامه رسیده است. از محبت تو خوشحالم.
«گفته بودی که متوالی هم از این اوراق بیاورند به من بدهند، در عوض بعضی مقالات بفرستم. اتفاقاً نوشتن این جور چیزها در خور حوصلهیِ من نیست. بگذار شداید زندگانی را با عادتی که دارم به خاموشی در ریختن اشک تسکین بدهم. مرا با کسی آشنایی نده. حوصله صحبت کردن با آنها را ندارم، آنوقت از من دلتنگ خواهند شد. یا چیزهایی خواهند شنید که به من خواهند گفت دیوانه. بگذار حالا که به تنها عاقل به نظر میآیم، بحال خودم باقی باشم. ....
عذر مرا قبول کن که محال است خیالات و عادات من ترک شود. حوصله و فرصت معاشرت و صحبت کردن را ندارم و بیفایده میدانم که بگویم چه دقایقی مرا اینطور کرده است.»
- ۰ نظر
- ۲۱ مهر ۹۵ ، ۲۲:۳۳