...Wish you were here
بعد از چند روز وقتی دارند از ساختمانی به ساختمان دیگری منتقلام میکنند، این آهنگ که بسیار دوستاش میدارم را پخش میکنم، بنحو عجیبی شعر بتمامی و شفاف در خاطرم حاضر میشود. برایم مهمّ نیست شعر را برای سید بَرِت سروده یا نوشتهاند یا نه، شعر زیباست چه برای او میبود چه نمیبود؛ ولی برایم بسیار مهمّ است که این آهنگ مدّتی است-و اوّلین بار است-، در لحظات و اوقات و ایامی که از "او" دور افتادهام، و یا حتی وقتی که در یک شهریم، مرا فقط و فقط یاد او میاندازد. و حتی بیش از این، خودِ Wish you were here خود این حمله به تنهایی، مرا فقط یاد او میاندازد. هرچند سخت است بُعدِ مسافت، اما حتی یادش چنان و چندان عزیز است و وسیع است و صمیم و اینقدر وزن دارد که، حتی بعد از دو روز بیخوابی بر تخت سفید، و کشیدن دردی که پیش از این نکشیده بودی، و لب گزیدن از تنهایی و درد، باز انگار زخمهای ناسورت آرام بگیرند، التیام بیابند، و تو باز آرام نفس بکشی... چون او هست، هر چند بگویی ای کاش اینجا بودی... حالا هم میگویم:
How I wish, how I wish you were here
- ۹۶/۰۶/۰۷