تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

Blue

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۲۴ ق.ظ

غریب نیست که وقتی حُزن هجوم می‌آورد، در شکم‌ات احساسّ درد می‌کنی؟ اندوهی که متراکم شده باشد انگاری، اینقدر متراکم که انگار کلّ وجودت چگال شده باشد، الان انگار در تخت از شدّت فشردگی و چگال شدن، دارم غرق می‌شوم و فرو و فروتر می‌روم. احساس دلتنگی می‌کنم حتّی، و بقول دوستی، دلتنگی هرجورش« یاغی » است. مُدام احساس می‌کنم که الان می‌خواهم گریه کنم،نچشمانم داغ شده اند و انگار چیزی در جایی فروپژمرده باشد و نمی‌دانی چه چیزی و کجای وجودت، یا می‌دانی و جرأت نداری اعتراف کنی؟ ، غم و اندوهی که نمی‌دانی از کجا آمده، و دلتنگی‌ای که می‌دانی از کجا آمده، ولی چیزی هست که می‌دانی:

« چیزی که ای‌بسا می‌دانسته‌ئی، 

چیزی که

بی‌گمان

به‌زمانهای دور دست

می‌دانسته‌ئی...  »


می‌دانی غم و اندوهی که نمی‌دانی از کجا و دلتنگی‌ای که می‌دانی از کجا، فلج‌ات می‌کند، به زانو بر زمین‌ات می‌زند...

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی