تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

دومین بار بود از اولین مرحله. گفته‌اند سه فاز و هر فاز چهار بار. و هر بار دو هفته‌ای یکبار. اولین بار از همان اول خیلی بد بود. این دومی از همان اول آتفگقدر بد نبود. اما نیمه شب به بعد تهوع و دردهای بیشتر و... استفراغ و.... صبح به زحمت بیدار شدم. شاید سر جمع یک ساعتی خوابیده بودم. چشمم که باز شد دی ماه موهایش بیشتری روی بالشت هست. در آینه  صورتم را نگاه کردم دیدم موهایش کوتاه صورت هم انکار شده‌اند. سمت چپ صورتم خیلی بیشتر، کم شده. موهایش سرم نیز. درد هم مثل باد تفتیده و خشک همین جنوب می‌پیچید در استخوانهایم. صبح دومین بار از بنی‌ام خون زیادی رفت. 

دکترها گفته بودند این تابستان تا شاید اگر خیلی طول بکشد تابستان بعد زمان داری. معلوم شد اشتباهی بوده. تفصیل نمی‌دهم درد حوصله را کم می‌کند. ولی باز این را گفتند که اوضاع و احوالم خوب نیست. برج چهارم با آن رنگ مریخ‌گونش هم سریع پیش می‌رود و هم پیشرفته است. در پیوند مغز استخوان شکی نیست، فقط باید قراری مقرر کنند، مه البته با وضع فعلی من تردیدهایی دارند برای زودتر. 

ظهر کمی خوابیدم. بیدار که شدم باز هم مو ریخته بود. انگار موها در خواب می‌ریزند ولی دردها در بیداری است! دقت کردم دیدم از ابروهایم کمی کم شده. یحتمل همین هفته‌ها بروم مغازه لوازم آرایشی زنانه. یا وحشت کنند یا از خنده روده بر شوند. دومی بهتر. طی دو هفته ششصد گرم کم کرده‌ام و اینها طبیعی است اما به این سرعت خوب نیست. خستگی بیشتر می‌شود و دردهای ممتد و بی‌امان‌تر. بدنم دارد مچاله می‌شود. رفته بودم کفش بخرم ولی نتیجه‌ای حاصل نشد. یک عدد لاک ناخن گرفتم. بیرون آمدن در هر آب و هوایی دارد برآیم دشوارتر و ناممکن‌تر می‌شود. نفسم بند می‌آید. قلب هم که ماجراها دارد. برج چهارمی هم که اضافه شده است و دشوارتر و بدتر. موهایش زیادی ریختند. به دوستی گفتم بیا و بتراش . سرم شده بود مثل بیابانی با چند بوته شاید. 

دارم غمگین می‌شوم و باز بیشتر. نمیدانم از کجا آمده‌ای. بغض هم فراوان. سینه از بغض می‌تپد. اضطراب و بی آری هم نمی‌توان اند نباشد. تنهاتر انگاری. ساکت‌تر انگاری. نزدیکتر با خاموشی شاید. چیزهایی باعث می‌شوند از گوشه چشم آب شور و تلخی روانه شود. دوست دارم سر بر زمین بگذارم و بخوابم. بخوابم تا ابرها بگذرند، درخت‌ها سبز  شوند و میوه دهند و یخ بزنند باز و باز شکوفه بدهند. باران ببارد. برف بیاید، پاییز بیاید و زمستان و تابستان و بهار. دوست دارم آدمها لبخند بزنند: بیشتر، شاد شوند: بیشتر. دوست دارم میرم نسیم خنک بوزد دقتی می‌خواهم دوست دارم دشتی شوم پر از شقایق. نه فقط سرخ بلکه آبی و زرد و سفید و نارنجی و.... دوست دارم زمین آغوش می‌داشت. 


___________

* دوست نازنینی باعث شده کیبرد گوشی‌ام بهتر شود. حداقل گاهی حوصله خرج کنم شاید حرکت‌گذاری کردم و یا نیم‌فاصله‌ای نهادم. خودش می‌داند از عهده‌‌ء سپاس و قدرشناسی‌اش بر نمی‌آیم. 

  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی