تَکوین


دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۹۶، ۲۲:۵۷ - سوده
    ممنون

کودکی و عزّتِ نَفْس(=کودکان خیابانی/کار)

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۵ ق.ظ

تصوّر من آنست که هر نوع خدشه وارد کردن و خدشه‎دار شدنِ عزّتِ نَفْس(= عِزَََّۀ  النَفْس)، نتایج بسیار نامطلوبی دارد-در این نکته بحث و مُناقِشَتی نمیکنم که، چنین آسیبهایی فی‎حدّ نفسه نیز نارواست. برای ادامه‎یِ آنچه میخواهم بیان کنم، بهتر آنست که توضیح دِهم مُراد و منظورم از ”عِزَّتِ نفس“ چیست؟- به تعاریفِ پیچیده و فنّی از عزَّتِ نَفْس در ’روانشانسی، تعلیم و تربیّت، و فلسفه‎یِ اخلاق‘ -تا آنجا که من آشنای‎ام، و این آشنایی مختصر است-، وارد نمیبشوم. امّا به نظرم میرسد بنحوی و تا حدّی ساده، میتوان آنرا چنین توضیح داد: ”عزَّتِ نَفْس یعنی اینکه خودم در چشمِ خودم عزیز باشم، و عزیز بودن یعنی اینکه من نَزدِ خودم، ارزشمند باشم“. مثالی میتواند این تعریف را تا حدودی روشنی بخشد: شهودِ من میگوید که وقتی با خودم قرار و پیمان میگذارم و یا عهدی میبندم، و یا تعهدّی میکنم، و به آن قرار و پیمان و یا عهد و یا تعهّد ”التزامِ عملی“ نمیورزم، وقتی از آن عهد و عمل تخطّی کردم، و این عهدشکنی و وفای به عهد نکردن و قرار با خود را شکستن، مُدام و مُداوم ”نقض“ کنم/شود، احساس میکنم که خودم پیشِ خودم، بی‎ارزش و یا کم ارزش هستم. به نظرم میرسد که میتوانیم این احساس را عزَّتِ  نَفْس نام دهیم.

اینکْ، این تصویر را که هر روز در کوچه و خیابان مُدام میبینیم- تجربه‎ای که مُدام و به کرّات و مرّات تجربه میکنیم-، پیش چشم بیاوریم: در خیابان دارید راه میروید، کودکی پیدا میشود، و به شما نزدیک میشود، گمان میکنید که کودک کار باشد، امّا میآید نزدیک و میگوید: لطفاً پول بدهید، بروم یک چیزی برای شام بگیرم. گمان میکنم که قاطبه‎یِ ما با چنین تصویری آشنا هستیم(در مقامِ ناظر و مشاهده‎گر)، و اِیبسا خودمان در چنین موقعیّتی قرار گرفته باشیم(در مقامِ عامل و بازیگر). پیش از بسطِ اصلِ ادّعایم باید بگویم که: در اینجا بهتر است پولی به کودک ندهیم، چه آنکه، این احتمال هست که، این نیز ’ترفند‘ی است که ’مالکان و صاحبْ‎کارانِ‘ آنها[کودکان کار](خواه پدر و مادرشان و یا کَسِ دیگری)، به کار میبندند تا بتوانند به طُرُق مختلف کسب درآمد کنند. پس به جای آن چه کنیم؟ خودمان، به همراه کودک برویم چیزی-در اینجا شامی-، برای او بخریم. این بهتر است و به صواب نزدیکتر. حتّا اگر، کودکِ کاری، با جوراب و یا دستمال کاغذی و یا گُل و یا هر چیز دیگری آمد، و تقاضا کرد آن کالا را از او بخریم،  بهتر آنست که کالا را نخریم، چه آنکه این پولها، تا آنجا که من اطِلاع دارم و دست‎اندرکارانِ کمک به کودکان کار گزارش داده‎اند، ذره‎ای به دستِ خودِ کودک نمیرسد.* در اینجا نیز باز بهتر آنست که برایِ او[=کودک] غذایی تهیّه کنیم، چه آنکه میدانیم، کودکان کار عموماً از تغذیّه مناسبی برخوردار نیستند. مسلّماً درست آنست که این کار را-تهیّه غذا- نه از منظر کسی انجام دهیم که دارد صدقه میدهد و ... ، بلکه باید دوستانه و رفیقانه چنین کاری کرد.

ما برای اخلاقی زیستن، و برای اینکه واجدِ سلامتِ روانِ بسامانی باشیم، بایسته است که، از آنچه باعث تضعیفِ اراده‎یِ اخلاقی در ما میشود، حذیر کنیم و بپرهیزیم. یکی از آنْ محذورات اینست که، نمیباید تَن به اموری بدهیم که عزَّتِ نَفْسِ ما را مخدوش میسازد، اگر چنین کنیم، شرائطِ اخلاقی زیستن را بر خود سخت کرده‎ایم: و این یعنی آنکه سیر و سلوکِ ما برای زیستِ اخلاقی** دشوارتر میشود. به تعبیر دیگری، یکی از شرائطِ اخلاقی زیستن این است که ما در چشمِ خودمان عزیز باشیم. یکی دیگر از شرائطِ تربیّتی اخلاقی زیستن، رُشد ما در 9 سال اول زندگی و بخصوص 3 سالِ نَخُستِ زندگیمان است. ما 80 درصدِ شاکله و شخصیّتمان-که تا آخِر عُمر حفظ میکنیم-، در همین 9 سال و بخصوص 3 سالِ نَخُست، شَکل میگیرد و نُضج مییابد.

حاصل آنکه، اجبارِ کودکان چه برایِ آنکه پولی بگیرند تا شامی بخورند، و یا گرفتن پول، و یا تَکَدْی گری-به معنای وسیع آن-، و یا فروشندگی در کوچه و خیابان و غیره ... ، همه و همه، به’ عزَّتِ نَفْسِ کودک‘ آسیبهایی جبران ناپذیر و ترمیم ناشدنی، وارد میکند. آسیبهایی که نقششان را در حساسترین سالهای کودکی بر لوحِ ضمیر چنان و چندان حک میکنند که هیچگاه از روانِ آن کودک پاک و سِتُرده نمیشود، و آثار و  نتایج و تبعات بسیار گسترده و عمیقِ نامطلوب و ویرانگری نیز، به جا مینهد. متأسفانه، کودکان کار/خیابانی، در چشمانِ خودشان عزیز نیستند، و به این معنا، واجدِ ارزش چندانی نیستند، و این یعنی آنکه شرائطِ لازمْ برای تَحَقُقِ یک شخصیّت و زندگی اخلاقی را در خود نمیتوانند سراغ کنند.

 اگر ادّعاهایِ بالا درست باشد، و استدلالهایِ کوتاهم آنقدر استحکام داشته باشند که از لُبِّ مدّعا حمایت کنند، آنگاه میتوان نتیجه گرفت:

 اوّلاً: کودکان خیابانی و کار، در چنان وضعیّتی-که توصیف شد-، خدشه‎دار شدن عزَّتِ نَفْس‎شان به سلامت روانِشان آسیب جدّی  میرساند. ثانیاً: خدشه دارد شدنِ عزَّتِ نَفْسِ کودکان هم در سُستی و ضَعفِ اراده‎یِ اخلاقیشان، بالمآل در رُشد و استکمال اخلاقیشان تأثیرِ سوء بسیار مینهد. ناگفته پُرپیداست که کودکانِ امروز-چونان شهروندانِ خُردسال-، جامعه‎یِ فردایِ بزرگسال را میسازند-که احتمالاً میخواهند فرزندانی را نیز تربیّت کنند-، و این یعنی آنکه شهروندانِ بزرگسالِ آینده، هم سلامتِ روانیِ نازل دارند، و هم سلامتِ اخلاقی نازلتر. حاصل آنکه از منظرِ فردی و هم اجتماعی، تنزّل عزَّتِ نَفْس در کودکان، تبعاتِ ویرانگی دارد. بخصوص باید این نکته را در نظر داشت که در اینجا-این نوشته-، این تبعاتِ سوء و ویرانگر متوجّه کودکان خیابانی و کار است.

پی‎نوشت: گمان میکنم میتوان این نکته را درباره‎یِ هر کودکی-اعمِّ از کودکان خیابانی/کودکان کار/ و حتّا کودکانی که در وضعیّت بهنجار به سر میبرند، تعمیم داد، امّا نمیتوان ازین نکته چشم پوشید که میزانِ این تنزّلِ عِزَّتِ نَفْس در کودکان خیابان و کار بَسی قویتر و شدیدتر و ویرانگرتر است.

.....................................................................

 * خوش دارم اُمیدوارم باشم که در بینِ مالکان و صاحبْکاران کسانی پیدا میشوند که وِجدانِ اخلاقیشان بیدارتر و قویتر باشد و با خود بگوید پولی را برای کودک در نظر میگیرم(مثلاً پس‎انداز میکنم)، امّا مِحَکِ تجربه، و اطّلاعات واقعی، این آرزو را مَجال پرواز نمیدهد. واقعیّتِ ماجرا سختتر و صُلبتر و تلختر از چنین خَیالپردازیهایِ ناواقعگرایانهای است.

** منظور من از ’زیستِ اخلاقی‘ مجموعه دانسته‎ها و دانشها و معرفت و علمهایِ مربوط به اخلاقْ که تحتِ عنوانِ ’معرفت اخلاقی‘ میشناسیم، نیست. بلکه منظورم ’نحوه یِ زندگی کردن‘ ماست: یعنی محموعه افعالی که در طول زندگی از ما سر میزند. 

*** این پیشنهاد که به کودکان خیابانی/کار غذا بدهیم، کشف و یا اختراع من نیست. این نکته را من از فعالانِ مدنی این حوزه و از نوشته های بعضِ روانشانسان و جامعه شناسان و عالمانِ علوم تربیتی آموخته ام. 


  • Travis Travis

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی